حقیقت اندیشه امام خمینی (ره) در سرمقاله روزنامه کیهان

امام خمینی ره : «ولو به نظر من (قانون اساسی) یک مقداری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارند و آقایان برای اینکه با این روشنفکرها مخالفت نکنند، یک مقدار کوتاه آمدند. این که در قانون اساسی است، این بعضی شئون ولایت فقیه است نه همه شئون آن... این را قرارش داده اند با آن همه قیودی که همه اش قیود یک چیزی بوده است که خب قرار داده اند ما هم تابعیم، لکن این مسئله نیست، مسئله بالاتر از این است» (صحیفه نور، ج6، ص519).

آنچه می خوانید سرمقاله امروز روزنامه کیهان است که درآن محمدی (نویسنده ) به بیان نظرات خود درباب جنجالهای سیاسی اخیر که رنگ وبوی اندیشه ای به خود گرفته پرداخته است :
هدف این یادداشت طرح یک سؤال ساده و کوتاه است: آیا اصلاح طلبان به مبانی اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) بازگشته اند و آیا حاضرند بپذیرند این مبانی، به عنوان چارچوبی برای بررسی سابقه عمل و اندیشه آنها در نظر گرفته شود؟ این روزها علل سیاسی متعددی همچون ترس از نوعی فراموش شدگی سیاسی و تلاش برای متاثر ساختن انتخابات سال آینده مجلس خبرگان رهبری، جمعی از نیروهای سیاسی اصلاح طلب را بر آن داشته که ناشیانه خود را به میانه معرکه ای بیفکنند که نهایتاً حاصلی جز افزودن تناقضی دیگر بر همه تناقضات پیشین موجود در رفتار و اندیشه سیاسی آنها به بار نخواهد آورد.
سیبل اصلی حملات ماشین پروپاگاندای اصلاح طلبی این روزها آیت الله محمدتقی مصباح یزدی است و اینکه ِاو- یا شاگردانش- درباره منشأ مشروعیت حکومت دینی و نقش و جایگاه رأی مردم در آن، آرائی دارند خلاف آنچه امام بدان قائل بوده است(!). برخورداری از ذکاوت فوق العاده ای لازم نیست تا آشکار شود تطابق یا عدم تطابق نظرات استاد مصباح با اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) در واقع یک دعوای فرعی است. با این وجود فضایی که اصلاح طلبان خود را در آن قرار داده اند پرسش های مهمی پدید می آورد. این مقاله قصد ندارد نفیاً و اثباتاً درباره نسبتی که میان آراء امام(ره) و اندیشه های استاد مصباح وجود دارد به مقایسه بپردازد اگرچه عقیده دارد نتیجه این نوع مقایسه- اگر با انصاف و دقت انجام شود- بدون تردید به آنچه اصلاح طلبان انتظار دارند، ختم نخواهد شد.
?صرف نظر از این بحث، اصلاح طلبانی که این روزها به نحو رقت انگیزی در تلاشند تا استاد مصباح را در مقابل امام قرار دهند و در این میان نه حقانیت امام بلکه حقانیت خود را نتیجه بگیرند، آیا آمادگی دارند که یک بار هم نسبت میان آنچه آنها در این سال ها گفتند و کردند با آنچه امام می اندیشید و می گفت و می پسندید، سنجیده شود؟ و اگر نتیجه این مقایسه دورافتادگی و فاصله که سهل است بلکه -خدای نخواسته- به رنگ و بوی عناد آنها با مبانی مورد قبول و تأکید امام از آب درآمد، آیا حاضرند نادرستی رفتار خود را بپذیرند و قدمی در راه اصلاح آن بردارند؟
به عنوان یک نمونه -و فقط یک نمونه- می توان به آن آموزه ای بازگشت که کانون نظریه سیاسی امام(ره) را تشکیل می دهد: ولایت فقیه. امام ولایت فقیه را چگونه می فهمید و تفسیر می کرد؟ اجازه بدهید کمی از امام(ره) بشنویم، اگرچه این سخنان آنچنان معروف و مکرر است که بعضی آن را ازبر دارند:

«ولو به نظر من (قانون اساسی) یک مقداری ناقص است و روحانیت بیشتر از این در اسلام اختیارات دارند و آقایان برای اینکه با این روشنفکرها مخالفت نکنند، یک مقدار کوتاه آمدند. این که در قانون اساسی است، این بعضی شئون ولایت فقیه است نه همه شئون آن... این را قرارش داده اند با آن همه قیودی که همه اش قیود یک چیزی بوده است که خب قرار داده اند ما هم تابعیم، لکن این مسئله نیست، مسئله بالاتر از این است» (صحیفه نور، ج6، ص519).

«فقهای جامع الشرایط از طرف معصومین نیابت در تمام امور شرعی، سیاسی و اجتماعی دارند و تولی امور در غیبت کبیر موکول به آنان است» (صحیفه نور، ج6، ص237).

«مفهوم رهبری دینی، رهبری علمای مذهبی است در همه شئون جامعه» (صحیفه نور، ج4، ص168).

«حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) و یکی از احکام اولیه اسلام است» (صحیفه نور، ج20، چاپ اول، ص171).

«این توهم که اختیارات حکومتی رسول اکرم(ص) بیشتر از حضرت امیر(ع) بود یا اختیارات حکومتی حضرت امیر(ع) بیش از فقیه است، باطل و غلط است» (ولایت فقیه، ص40).

بر این جملات می توان همینطور صفحه ها از پی یکدیگر افزود. آیا اصلاح طلبان آماده اند این اصول که اصالت و وضوح آنها بی نیاز از هرگونه توضیح اضافه است، مبنایی برای ارزیابی اندیشه سیاسی آنها قرار بگیرد؟ و بر مبنای این ارزیابی قرب و بعد آنها با آنچه امام در نظر داشت، محاسبه شود؟

برای اصولگرایان هیچ چیز خوشایندتر و خواستنی تر از این نیست که رفتار و اندیشه سیاسی امام خمینی(ره) فصل الخطاب همه مجادلات سیاسی و بالاتر از آن مجادلات تئوریک مطرح در عرصه جامعه تلقی شود و وزن و جایگاه همه اقوال و افعال با ارجاع به امام معین گردد. اندیشه امام خمینی(ره) نیز هم ظرفیت و هم غنای کافی برای برعهده گرفتن چنین نقشی را دارد. اما اصلاح طلبان با توجه به سابقه آراء خود، بدون تردید باید از اینکه کسی امام(ره) را معیار سنجش آنها قرار دهد، بیمناک باشند. بنیادهای اندیشه سیاسی و حتی فراتر از آن هستی شناسی و جهان بینی امام بزرگوار(ره) از اساس با آنچه برخی اصلاح طلبان نورسیده از لابلای متون مدرنیست ها آموخته و دربست پذیرفته اند، متفاوت است و لذا تلاش برای ارائه یک قرائت لیبرالی از آراء امام(ره) جز به پریشان گویی و به هم بافتن سخنان بی سر و ته، ره به جایی نخواهد برد. اصلاح طلبان هم بهتر است پیش از اینکه پرونده عملکردهای 8 سال گذشته آنان در هدم اندیشه ها- و حتی یاد و خاطره- امام(ره) گشوده و خوانده شود، این بحث را خاتمه دهند و برای حل مشکل سیاسی خود در انتخابات سال آینده خبرگان رهبری راهی دیگر بجویند.

اصل قضیه بسیار ساده است: اصلاح طلبان می دانند که به 2 دلیل در انتخابات خبرگان رهبری از هم اکنون سرنوشت چندان خوشی در انتظار آنها نیست. اول- اصلاح طلبان کاندیدای کافی که شروط علمی و عملی لازم برای حضور در این انتخابات را دارا باشد، در اختیار ندارند و دوم- هیچ نشانه ای در دست نیست -و بلکه نشانه های خلاف آن با قوت وجود دارد- که نشان دهد روند رویگردانی مردم از مدعیان بی عمل اصلاح طلبی که در 3 انتخابات گذشته جریان داشته، در انتخابات سال آینده تداوم نخواهد یافت. کاملاً قابل درک است که اصلاح طلبان در مواجهه با انتخاباتی که اولاً توان و ظرفیت حضور گسترده در آن را ندارند و ثانیاً ولو به طور گسترده در آن حاضر شوند خود به خوبی می دانند نتیجه ای جز ناکامی انتظار آنها را نمی کشد، ناامید و مأیوس شده به فکر افتاده باشند حالا که به پیروزی خودشان چندان امیدی نیست، لااقل ضربه ای به حریف بزنند.

دولت اصولگرا را باید تحسین کرد که با جدیت به کار اصلی خود یعنی خدمت رسانی به ملت بزرگ ایران مشغول است و از افتادن در ورطه این بازی های ساختگی پرهیز می کند. نیروهای سیاسی اصولگرا را نیز زنهار باید داد که گرمابخشیدن به این بازار که نتیجه آن ایجاد سوءتفاهمات و سپس دلخوری ها و مرزبندی های غیرضروری و فرساینده است، نفعی به حال آینده جریان اصولگرایی نخواهد داشت اگر به سود دشمن تمام نشود.

منبع: روزنامه کیهان

هیچ نظری موجود نیست: