قتلهای زنجیره ای اتفاقی است که تا چند سال فضای سیاسی کشور را به فضایی امنیتی تبدیل
کرد. آن چه میخوانید متن کامل سخنرانی حجت الاسلام روح الله حسینیان رئیس مرکز اسناد
انقلاب اسلامی در جمع طلاب مدرسه حقانی است. سخنانی که شاید در ردیف جنجالی ترین سخنرانیهای
تاریخ معاصر ثبت گردد. سخنان حسینیان که در این صفحات مىآید، در تابستان غمآلود 1378،
بعد از قضایاى کوى دانشگاه، در جمع طلاب مدرسه حقانى قم ایراد شده است. اکثر این حرفها
در آن روز براى بار اول گفته مىشد. عدهاى پذیرفتند و تأیید کردند، و عدهاى از درِ
انکار و تکذیب برآمدند. عدهاى که عاقلتر بودند تکذیب نکردند، سکوت کردند تا شاید
«فتیله ماجرا پایین کشیده شود.» چند نفرى هم که گفتند از وى شکایت مىکنیم، تا حالا
که بیش از هفت سال از آن ماجرا گذشته، هنوز شکایت نکردهاند!
سپاس خداوند را که این توفیق را به بنده عنایت کرد که به خدمت دوستان و عزیزان خودم،
محصلین مدرسهاى که حق بزرگى بر گردن ما دارند و ما تا پایان عمر و حیاتمان خودمان
را مدیون این مدرسه مىدانیم. خدا این توفیق را داد که خدمت این عزیزان برسم. امیدوار
هستم در این مدت کوتاهى که در خدمت عزیزان هستم، آنچه که مصلحت آخرت ما در آن است،
خداوند بر این بنده جارى کند و ان شاء الله در قلوب همه ما هم موثر بگردد.
سوال فرموده بودند که: «در مدرسه فیضیه فرمودید که قضیه قتلها هرگز روشن نخواهد شد، به علت این که پىگیرى قتلها به عهده کسانى است که روشن شدن قضیه به ضرر ایشان تمام مىشود. اگر ممکن است توضیح بیشترى بفرمایید».
قضیه قتلها مثل این که گریبان ما را گرفته، هر چه ما مىخواهیم فرار کنیم، راه فرارى وجود ندارد. عرضم به حضورتان، اجازه بدهید من اطلاعات بیشترى را در رابطه با ماجراى قتلها در اختیار دوستان قرار بدهم که جواب خیلى از این سؤالاتى که قطعا سؤالات بعدى هم در این رابطه هست، روشن خواهد شد و شاید بیشتر وقت مجلسمان را هم بگیرد. اما خواهش مىکنم که دقت بفرمایید چون مطالبى که عرض مىکنم، همه سلسلهاى است متصل به هم و باید همه را در نظر گرفت تا ان شاء الله نتیجه نهایى را بتوانیم بگیریم.
قبل از این که این قتلها آغاز بشود، من بیوگرافى آقاى موسوى معروف به آقاى کاظمى البته اسم اصلىاش آقاى کاظمى است، در این مصاحبههایى که آقاى نیازى مىکنند و اطلاعیههایى که سازمان قضایى مىدهد، به سیدمصطفى کاظمى یا به اعتبار ما آقاى موسوى (موسوى شیرازى). آقاى موسوى بچه استان فارس است. از همان زمانى که اطلاعات در سپاه تشکیل شد، در اطلاعات سپاه بود و از همان زمان متهم بود که با دستگاه آقاى منتظرى،هادى و مهدىهاشمى در ارتباط است. بعد از این که وزارت اطلاعات تشکیل شد و اداره کل اطلاعات هم در استان فارس تشکیل شد، ایشان به عنوان مسؤول اداره کل اطلاعات فارس انتخاب شدند که درگیرى درونى از همان جا در استان فارس هم شروع شد و ایشان معروف بود در همان زمان، از بچههاى چپ استان فارس هست. درگیرى بین ایشان و امام جمعه شیراز به اوج خود رسید که ناچار شدند آقاى موسوى را از شیراز به تهران منتقل کنند و در وزارت هم که بود معروف بود به چپگرایى. در جریان انتخابات به شدت از جناب آقاى خاتمى حمایت مىکرد و این حمایت هم به قدرى افراطى شده بود که بعد دیگر حتى طرفداران خود آقاى خاتمى هم ناراحت مىشدند.
در این ماجرا، مدتى قبل از این که این قتلها شروع بشود، آقاى موسوى خدمت آقاى خاتمى مىرسد، ناگفته نماند که براى معاونت امنیت هم از طرف ریاست جمهورى، آقاى موسوى پیشنهاد شده بود به آقاى درى که ایشان به عنوان معاون امنیت نصب شود اما به ادله مختلف پذیرفته نشد. اما به عنوان معاون معاون امنیت یا جانشین معاون امنیت منصوب شدند. قبل از این که این قتلها به وقوع بپیوندد، ایشان خدمت رئیس جمهورى مىرسد و مطلبى را اعلام مىکند و مىگوید که در وزارت اطلاعات سناریویى در حال تدوین است و مىخواهند عدهاى را به قتل برسانند تا باعث سقوط دولت شما بشود. هنوز از قتلها خبرى هم نبود و حتى با یکى از مشاورین ریاست جمهورى هم تماس تلفنى گرفته و این جریان را گفته، که خوشبختانه نوارش موجود است و ضبط شده این مکالمه. بعد از مدتى قتلها شروع شد. قتلها وقتى که فروهر و خانمش کشته شدند، رئیس جمهور موضعگیرى کرد، مسؤولین دیگر موضعگیرى کردند، خصوصا ریاست جمهورى موضع تندى گرفت و هیأت هم از آن زمان شروع به کار کرد. بلافاصله بعدش قتلهاى دیگرى هم به وقوع پیوست که از همان اول این ماجرا را مشکوک مىکرد که چرا واقعا چنین اتفاقاتى دارد پشت سر هم به وجود مىآید. بعد از این که ماجراى قتلها به اوج خود رسید، خود آقاى موسوى رفت به دفتر رئیس جمهور و گفت که این قتلها توسط من انجام شده و کشفى هم اصلاً در کار نبود. خود ایشان رفتند گفتند. حتى دو سه روز ایشان را تحویل نمىگرفتند و مىگفتند دروغ است، مگر مىشود آقاى موسوى دوم خردادى طرفدار جبهه دوم خرداد چنین کارى را مرتکب شده باشد؟ نمىپذیرفتند و مىگفتند باز این سناریو است. تا بالاخره آنقدر اصرار کرد که پذیرفتند.
نکته بسیار مهمى در بازجویى، آقاى موسوى مطرح کرده است که باز من عرض مىکنم، آخرین حرفش هم همین است. آقاى موسوى علت و انگیزه قتلها را چنین بیان مىکند، عین عبارت است که من حفظ کردهام، ایشان مىگویند که: «تحلیل ما از اوضاع جارى روز این بود که آقاى خامنهاى غیر از امام است و آقاى خاتمى هم به دلیل این که 20 میلیون راى آورده و بیست میلیون پشتیبان دارد، قدرتش بیشتر از بنىصدر است و ما این قتلها را مرتکب مىشویم و به گردن آقاى خامنهاى مىاندازیم و جنگ بین این دو منجر به شکست آقاى خامنهاى در مقابل خاتمى خواهد شد».
درست 15 یا 16 روز بعد از دستگیرى آقاى موسوى، بنده براى اتمام حجت رفتم دفتر آقاى خاتمى که با ایشان ملاقات کنم. آقاى ابطحى بدون کم و کاست تحلیلش از اوضاع همین بود و با صراحت به ما اعلام کرد، گفت: «فلانى ببین، آقاى خامنهاى غیر از امام است و آقاى خاتمى بیست میلیون نفر پشت سر دارد، آقاى خامنهاى 8 میلیون رأى آورد و اگر درگیرى به وجود بیاید، شما مطمئن باشید که آقاى خامنهاى پیروز نخواهد شد». شما ببینید کسى که خوشبختانه من چند روز بعدش که رفتم در سپاه سخنرانى کردم، این را نقل قول کردم که آقاى ابطحى هم رسید به من و گلگى کردند که چرا یک مطلبى را که من در جلسه خصوصى گفتم آمدى عمومى گفتى. خوشبختانه کسى هم بود که نتوانند بعدا انکار بکنند. گفتم شما دارى توطئه مىکنید علیه رهبرى، حالا من این مطلب را در یک جلسه خصوصى این ور و آن ور نگویم؟ به هر حال این براى من بسیار مهم بود که چطور مىشود که کسى که مرتکب قتل شده و مسؤول دفتر مقام محترم ریاست جمهورى، این حرف را مىزنند آیا جز این هست که باید یک جریان فکرى حاکم بر این جریانات باشد؟ آیا منشأیى غیر از یک منشأ واحد این دو سخنگو و این دو نفر باید داشته باشند؟ بعد پىگیرى کردم که خب حالا چهطورى مىخواستند این ماجرا را گردن مقام معظم رهبرى بیندازند. قتلها را مرتکب شدند. خب قطعا نمىگویند که خود آقا آمده و کشته. گفتند که آقاى موسوى در بازجویى مىگویند که قرار بود ما این قتلها را به کردن سپاه بیندازیم و بگوییم سپاه این کار را کرده و معلوم بود که سپاه زیر نظر فرماندهى کل قوا هست و وقتى که به گردن سپاه بیافتد معنایش این است که آقاى خامنهاى چنین چیزى را دستور داده. درست این مطلبى را که آقاى موسوى در بازجویىاش اعتراف مىکند، شب 21 ماه رمضان در مسجد حسینآباد آیت الله طاهرى، هنگام سخنرانى یکى از روحانیون جناح چپ «مجمع روحانیون» در مسجد حسین آباد اتفاق مىافتد. دست خط مقام معظم رهبرى، واقعا دیدنى است، دستخط مقام معظم رهبرى را جعل کردند. البته وقتى دقت مىکنیم مىفهمیم که آن دستخط نیست. اما تلاش کردند که نزدیک هم باشد که خطاب به سردار رحیم صفوى، که سردار رحیم صفوى این دگراندیشان و نویسندگان روشنفکر، معاند و مرتد هستند؛ شما اینها را از بین ببرید. یعنى همان کارى را که قرار بوده در ماجراى این قتلها انجام بدهند. خوشبختانه این فرد دستگیر شده، یکى از وابستگان سیدمهدىهاشمى است که دستگیر شده و اعتراف هم کرده است به جعل این نامه. باز دوباره این دو تا واقعه را وقتى که کنار هم گذاشتم، اینها را خدمت مقام معظم رهبرى هم من عرض کردم. این دو مطلب را که گفتم خدمت ایشان هم عرض کردم. وقتى کنار هم گذاشتیم که آن آقا در زندان اعتراف مىکند که ما از طریق سپاه و بیرون از زندان هم درست مىآید؟ این برنامه اجرا مىشود و شایعه عملى مىشود و اجرا مىشود و حتى جعل مىشود. من فهمیدم که باید یک ماجرایى پشت این قضیه باشد. در همین حین ماجراى آقاى پروازى پیش آمد. آقاى پروازى یک طلبهاى است با بچههاى حزبالله همکارى مىکرد. بعدا درگیر شدند با بچههاى حزبالله و ایشان منشعب شد و شروع کرد علیه بچههاى حزبالله فعالیت کردن و حرف زدن و صحبت کردن. از این موقعیت گلآلود آقاى سعید حجاریان، آقاى امینزاده معاون وزیر امور خارجه، آقاى محسن آرمین سخنگوى مجاهدین انقلاب اسلامى، این سه نفر و یک نفر دیگر هم آقاى افشار که من نمىشناسم، هنوز هم نمىشناسم، که چه کسى است، مىآیند این طلبه بنده خدا را مىبرند و تحریکش مىکنند و مىگویند بیا و بگو که اولاً حزبالله تا به حال چه کارهاى خشونتآمیزى انجام داده و ثانیاً بیا و بگو اینها با دستور رهبرى بوده.
شروع مىکند و یک لیستى از کارهایى را که حزبالله کردهاند، کجا سینما آتش زدهاند، کجا چه کار کردهاند، مىگوید که مثلاً دهنمکى مىگفت که ما از آقا اجازه گرفتهایم، فلانى گفته که ما اجازه گرفتهایم. آقاى سعید حجاریان شخصیت خیلى بالایى هستند، بالاخره مشاور رئیس جمهور بود آن زمان، مشاور رئیس جمهورى مىنشیند این نوار را پیاده مىکند و این مىگویندهایش و فلانى مىگوید را حذف مىکنند و همه این عوامل به قول خودشان خشونتآمیز را مىگویند ما به دستور رهبرى انجام دادیم و جزوهاى چاپ مىکند، و براى من هم فرستادند به نام «سخنرانى حجةالاسلام پروازى در جمع رزمندگان بسیج» و پخش کردند و از آن طرف آمدند این بنده خدا، خود بازجویى آقاى پروازى را نگاه کردم، آقاى پروازى مىگوید که من رفتم اعتراض کردم به آقاى حجاریان، که آقا اولاً بنا نبود شما چنین چیزى را منتشر بکنید، بعد هم چرا صحبتهاى مرا تحریف کردید، آمدید بعضى قسمتش را حذف کردید. مىگویند خب حالا یک تکذیبیه بده ما مىگذاریم در خبرگزارى جمهورى اسلامى، و سر بنده خدا کلاه مىگذارند و یک چیزى مىنویسد. دوباره بهش برمىگرداند و مىگوید اینجایش را حذف کن، آن حذف مىکند و سه چهار دفعه همینطور مىآورند و مىبرندش و سرکارش مىگذارند و آخر کار بهش مىگویند که قرار است حزبالله تو را به قتل برساند و دادگاه ویژه روحانیت هم مىخواهد دستگیرت کند، بیا فرار کن و ما در آلمان براى تو جا درست کردهایم و کارهایش را هم کردهایم که بروى پناهنده بشوى. تا تبریز هم آقاى پروازى را بردند و شایع شد همان موقع که یک روحانى به آلمان پناهنده شده، هنوز پناهنده نشده، اینها آن قدر حماقت کردند که این را شایعه کردند که یک روحانى پناهنده شده. خب ما هم حساس بودیم و مدام سؤال مىکردیم، کى است. فقط مىگفتند یک روحانى است که به آلمان پناهنده شده و قرار است که چند روز دیگر با رادیو کلن یک مصاحبه داشته باشد. این طلبه بیچاره بالاخره آدم متدینى بوده، بچه اهل جبهه بوده، آنجا عقل و دینش مانع مىشود و مىگوید حالا این چه کارى است، حالا اینجا من کار خلافى کردم، بروم کار خلافترى هم علیه جمهورى اسلامى بکنم که چى، برمىگردد و مستقیما خودش را به دادگاه ویژه روحانیت معرفى مىکند و ماجرا را تعریف مىکند و واقعا این توطئه که قرار هم شد(نوار گویا نیست)... خدمت آقا رسید و گریه کرد و عذرخواهى کرد و گفت ماجرا را. آقا هم سفارش کرده بود که حالا اشتباهى هم کرده، شما هم در دادگاه ویژه کارى به او نداشته باشید.
قرار شد سعید حجاریان را دستگیر بکنند. اما متأسفانه تا به گوش آقاى خاتمى رسید، واسطههایى را فرستادند و حتى ظاهرا خدمت مقام معظم رهبرى هم رسیده بود که خلاصه این مشاور هست و بد مىشود براى ریاست جمهورى، دستگیر نکنید. نکردند و اما امیدوار هستیم به هر حال یک روزى این پرونده رو بیاید و سعید حجاریان به میز محاکمه به خاطر این توطئه کشیده بشود. واقعا اگر هر کدام از ماها یک چنین برخوردى را کرده بودیم چه مىکردند براى این آقاى خاتمى. بنده حدود یک ماه پیش آمدم در مدرسه فیضیه صحبت کردم. بلافاصله رفتند خدمت آقا گله کردند که فلانى رفته علیه رئیس جمهور در مدرسه فیضیه صحبت کرده، که دفتر وقتى با من تماس گرفت که چى گفتهاى؟ گفتم من چیزى علیه ایشان حرف نزدم. خب بالاخره ما حرف داریم، ما نسبت به حرفها و ادعاهاى ایشان نقد داریم. خود ایشان هم مدعى آزادى هستند. اگر آزادى نیست که بفرمایید آزادى نیست و ما خفهخون بگیریم. اگر هم هست، خب ما هم به اندازه سعید حجاریان و آقاى کروبى بایستى آزاد باشیم و حرفمان را بزنیم. اگر هم خلاف مىزنیم، برخورد قانونى بکنند. اگر تهمت مىزنیم، یقهمان را بگیرند و بیندازند زندان. اگر حرف بىربط مىزنیم به قول خودشان بیایند جواب بدهند. آخر چه حرفى است که من در تلویزیون حرف مىزنم مىگویند تلویزیون یک وسیله عمومى است. فیضیه خانه من است، من اگر در خانه خودم حرف نزنم، پس کجا باید بروم حرف بزنم. این آقایان مدعى آزادى این قدر بى تحمل و نابردبار هستند در مقابل مخالفین خودشان. به هر حال نگذاشتند سعید حجاریان دستگیر بشود. حالا عرض من این است که در همین گیر و دار جریان توطئه سعید حجاریان، محسن آرمین و امینزاده، مشاورین و معاونین و مسؤولین علیه رهبرى به وقوع پیوست و طرح شد. روزنامهها هم شروع کردند اتهام این قتلها را گردن رهبرى انداختن. حالا من نمىخواهم شروع کنم از اول؛ هر کس اهل خواندن روزنامههاى دو خردادى بود، کاملاً مشخص بود همه القایشان این هست که مىخواهند بگویند که پشتوانه این قتلها رهبرى بوده است.
تا منجر به دستگیرى سعید اسلامى شد. خب سعید اسلامى به قول خود اینها مخالف رئیس جمهور بود. چهطور تو یک ماجرایى که آقاى موسوى سردمدارش بوده و موافق رئیس جمهور، یکى از مخالفین رئیس جمهور آمدند چنین کار خلاف قانونى را مرتکب شدند؟ من نفى نمىکنم. به هر حال کسى بوده که مسؤول امنیت کشور بوده مسؤول امنیت وزارت اطلاعات بوده، شاید صدها عملیات برون مرزى در رابطه با منافقین، من جمله بمباران پایگاه منافقین در بغداد سال 74، در حین سخنرانى که شایعه شد مسعود رجوى هم کشته شده، فرمانده عملیات همین آقاى سعید اسلامى بود. خیلى عملیات داشت و اعتقادش هم همین بود. ایشان کارهاى هم نبود در این اواخر و در زمان وقوع قتلها، ایشان به عنوان مشاور بود، مشاورى هم که دیگر منزوى شده بود و کسى هم استفادهاى از او نمىکرد. کسى که مسؤول بود و پرونده حق داشت دستش باشد، خود آقاى «موسوى» بود که این پروندهها را بهدست مىآورد به عنوان معاونِ معاون امنیت. به هر حال ایشان دستگیر شد و مدتى بعد هم آمدند و اعلام کردند که آقا خودکشى کرده. بعد از این جریانات، جناب آقاى «نیازى» یک روز تماس با من گرفتند و گفتند که من مىخواهم اطلاعاتى در رابطه با این پرونده در خدمت شما قرار بدهم که شما، به قول خودشان چون من را فرد دلسوزى مىدانستند که در اشتباه هستم، مىخواستند من را از اشتباه خارج کنند. قرارى گذاشتیم در منزل یکى از دوستان. ایشان آمدند توضیح دادند. توضیحاتى که تمام تحلیل بنده را ثابت مىکرد. خوشبختانه جناب آقاى بهرامى یکى از قضات سازمان قضایى آقاى بهرامى، ایشان هم بودند. من بعدا که همه صحبتهایش را آقاى نیازى کرد، گفتم آقاى بهرامى شما شاهد باشید، این حرفهایى که آقاى نیازى زد، فردا اگر من بروم مصاحبه کنم و بگویم و اگر ایشان انکار کرد، شاهد باشید. من شروع کردم به سؤال. گفتم آقاى نیازى انگیزه این قتلها چه بوده، واقعا اینها از این قتلها چه انگیزهاى داشتند؟ فرمودند که قصد براندازى داشتند. گفتم قصد براندازى کافى نیست. به عنوان انگیزه بنده نمىآیم یک حکومتى را همینجورى ساقط بکنم. بنده باید بالاخره یک منافعى داشته باشم، یا حکومت را من بعد به دست بگیرم، یا قوم من به دست بگیرد، یا پدر من شاه بشود، یا باند من بالاخره به حکومت برسند، یا جناح من یا حزب من. همینجورى که آدم نمىآید یک حکومتى را قصد براندازىاش را داشته باشد. گفت قصد براندازى، درست همان حرفى که عرض کردم. گفت آقاى موسوى مىگوید تحلیل ما این بود که آقاى خامنهاى غیر از امام است، آقاى خاتمى هم بیست میلیون پشتیبان دارد و اگر بین این دو درگیرى بشود، آقاى خامنهاى شکست خواهد خورد و ما این قتلها را مرتکب مىشویم و گردن رهبرى مىاندازیم. گفتم، معذرت مىخواهم، گفتم شیخ ساده این چه قصد براندازى است؟ براندازى مىآید و مىگوید نه آقاى خامنهاى نه آقاى خاتمى یک حکومت دیگرى، یک ژریم دیگرى و یا یک فرد دیگرى. نمىآید بگوید که رهبرى باید از بین برود، ولى رئیس جمهور سرجایش باشد. این را چرا درست تحلیل نمىکنید؟ چرا درست سوال نمىکنید؟ ایشان جواب مرا دادند که مصلحت نیست که ما این قضیه را وارد بحث جریانى کنیم. گفتم آقا مصلحت نیست حرف درستى است. اما این وظیفه تو نیست، وظیفه تو تحقیق درست و ارائه مطالب صحیح به مسؤولین سیاسى است، آنها مىدانند که باید چه کار بکنند. شما قاضى هستید قاضى باید تحقیق بکند و کشف واقعیت بکند و این اصلاً چه معنایى مىدهد؟ گفت بله معنایش براندزى است. وقتى نظام اسلامى عمود خیمهاش ولایت فقیه است، وقتى که این شکسته بشود، یعنى نظام ساقط مىشود. گفتم آخر این هیچ معناى براندازى ندارد.
این همان حرفى است که بنده دارم گلوى خودم را پاره مىکنم مىگویم بابا بیایید این جریان را ریشهیابى بکنید و ببینید که چه جناحى نفعش بوده است که این قتلها را مرتکب شود. ایشان این جورى جواب ما را دادند. واقعا نتوانستند جواب بدهند. هنوز هم آقاى موسوى مىگوید انگیزه ما این بود که رهبرى در مقابل رئیس جمهور شکست بخورد و آقاى بهرامى هم شروع کردند حمایت کردن که حرف فلانى درست است و این غیر از براندازى است.
در مورد جاسوسى، گفتم آقاى نیازى چه دلیلى شما براى جاسوسى دارید؟ ایشان فرمودند که آقاى سعید اسلامى در سال 56 و 57 سال آخر دبیرستان و اول دانشگاه در آمریکا درس خواندند و در منزل دایى ایشان که وابسته نظامى ایران در آمریکا بوده. سؤال کردم، غیر از این چه دلیل دیگرى دارید؟ باز فرمودند که تحلیل سیاسى قطعى ما این است که جاسوس بوده است. گفتم شما قاضى هستید، حق ندارید تحلیل سیاسى بکنید. تحلیل سیاسى را باید به سیاسىها واگذار بکنید. دلیل قضایى شما چیست؟ بعد شروع کردم به اشکال کردن، گفتم ببینید آقاى نیازى، سال 56 و 57 آقاى سعید اسلامى چند سالش بود؟ گفت 19 سال. گفتم سال 56 و 57 تا بهمن 57 آمریکا چهل هزار مستشار نظامى در ارتش و ساواک ما داشت و آیا عاقلانه است که آمریکا با چهل هزار مستشار که همهشان یک مملکت در دستشان بوده، بیاید یک جوان 19 سالهاى که آن هم در آمریکا مشغول به تحصیل است، جاسوس بکند؟ گفت به هر حال این تحلیل ما است. گفتم این حرفها را نزنید. آبروى کسى که خدمت به جمهورى اسلامى را کرده مىبرید و بعدا مىگویید تحلیل ما این است. بعدا جواب خدا را چه مىدهید؟ گفتم دلیل دیگرى دارید؟ گفت در این رابطه تحلیل ما این است. حتى من خیال کردم آقاى نیازى همه ادلّه خودش را نگفته. سؤال کردم آقاى نیازى به هر حال من هم قاضى بودم در این کشور 18 سال قضاوت کردم. سختترین جاها و امنیتىترین پروندهها هم بنده رسیدگى کردم. هیچ کس هم نمىتواند ادعا بکند به اندازه من امنیتىترین پروندهها را رسیدگى کرده. جاسوس دو تا دلیل دارد. یکى سر پل هست که دارد و یکى هم ابزار جاسوسى. سر پل به این معنا که بنده یا کسى که جاسوس است باید اطلاعات را از اینجا بگیرد و به شخص ثالثى منتقل بکند که او به مرکز جاسوسى خودش مخابره کند. گفتم آیا سرپلى گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آیا شناسایى کردید که هنوز دستگیر نکردید؟ گفتند نه. گفتم آیا ابزار و ادواتى گرفتید؟ گفتند نه. گفتم آخر پس چهطورى مىآیید چنین ادعایى مىکنید؟ من خیال کردم که آقاى نیازى واقعا همه اطلاعات را نمىخواهد به من بگوید. خدمت آقاىهاشمى رفسنجانى بعد از این ملاقات رسیدم و همین تحلیل خودم را ارائه دادم. آقاىهاشمى فرمودند که نه. همین جمله را هم گفتم، گفتم من خیال کردم که شاید آقاى نیازى نخواسته همه ادلّه جاسوسى را به من بگوید، گفتند نه اتفاقا خدمت مقام معظم رهبرى هم که بودیم، وقتى سران سه قوه تشکیل جلسه دادند آقاى نیازى ادله جاسوسىاش را همینها مطرح کردند و من ایراد گرفتم و گفتم آقاى نیازى اینها دلیل بر جاسوسى نیست و آقاى نیازى هم تا پایان نتوانستند پاسخ بدهند و آخر هم مقام معظم رهبرى فرمودند که آقاى نیازى بالاخره شبههى آقاىهاشمى جواب داده نشد. این عین عبارتى بود که آقاىهاشمى طرح کردند.
بعد مطلب بسیار ناراحتکننده اینجاست. پرونده در مسیر غیرطبیعى خودش متأسفانه قرار مىگیرد. بازجوهاى اینها چه کسانى هستند؟ دو نفر از بچههاى چپ وزارت اطلاعات. من حالا کارى ندارم به سابقه اینها. من خوب مىشناسم این دو نفر را. یک نفر به نام مجتبى و یک نفر به نام مهدى، این دو نفر بازجویىهایى هستند که هر پروندهاى که دستشان بود، زمانى که من مسؤول رسیدگى به پروندههاى وزارت اطلاعات بودم، وقتى که پروندههایى که اینها بازبینى کرده بودند، مىگفتم از اول بازجویى بکنید. اینها اول سوژه را پدر یارو را در مىآوردند، آخر سر هم هیچ چیزى از آن در نمىآورند. گفتم من کار به اینها ندارم؛ ولى این دو نفر از بچههاى چپ وزارت اطلاعات هستند. چه طور شما این پروندهاى را که این قدر حساس هست دادهاید دست بچههاى چپ. ایشان فرمودند که گفتند که اینها را که من تحقیق کردم و دیدم بله، متأسفانه باز پرونده دست همان جناحى افتاده است که نمىخواهند کشف شود این مسأله و بعد از این حرفها آمدند یک راستى را هم انتخاب کردند. کسى را انتخاب کردند، یک فردى را که با این آقاى سعید اسلامى دشمن خونى بود. به قول خود بچههاى وزارت اطلاعات مىگفتند بارها این سعید اسلامى از دست این گریه کرد. حالا همین آقا را این اواخر گذاشته بودند براى بازجویى او. همه کارها را آقاى عباد آقاى «على ربیعى»، مشاور امنیتى رئیس جمهور انجام مىدادند، حتى جناب آقاى یونسى هم که وزیر اطلاعات بودند، از این ماجرا خبر نداشتند که این بازجوها را گذاشتند، بعدا که رفتند و شروع به کار کردند، فهمیدند که این بازجوها را از بالا گفتند که بگذارید براى رسیدگى به این پرونده. این ضعف قوه قضایى ماست. اگر قوه قضایى ما یک قوه مقتدرى بود، اجازه نمىداد پرونده در دست جناحى باشد که خودشان متهم هستند به اصل این ماجرا. وقتى من اعتراض کردم به آقاى نیازى که چرا شما آمدید این بازجوها را گذاشتید؛ ایشان فرمودند که درست است اینها چپ هستند اما چپهاى متدین هستند. گفتم برادر، من نمىگویم بىدین هستند، وقتى که من از یک جناحى باشم دلم نمىخواهد علیه جناح خودم در بیاید. هر چند هم متدین باشم، نمىروم دنبال آن براى کشف. بنده را بگذارید، بنده هم نمىروم دنبال متدینین و به قول خودم اصولگرایانى که مثلاً تو این جریان هستند. مىروم دنبال دیگرى. کسى باید باشد که بىطرف باشد. واقعا حق مطلب و واقع قضیه را بخواهد در بیاورند. این که افرادى که خودشان جناحى فکر مىکنند و جناحى عمل مىکنند، ایشان در جواب من مىگویند که مقام معظم رهبرى فرمودند که «آقاى خاتمى مطمئن بشوند، اطمینان آقاى خاتمى جلب بشود.» این امر هست که باعث شد که ما اینها را بگذاریم. یعنى ما قبول کنیم. خودشان که نخواستند، گذاشتند برایشان و یکى هم این که مقام معظم رهبرى فرمودند که این سرنخ خارجى دارد، بالاخره ما باید این را کشف کنیم. گفتم برادر عزیز، مقام معظم رهبرى فرمودند که دارد، نگفتند که این بنده خدا سعید اسلامى است، نگفتند توى وزارت اطلاعات است. آنها مىخواهند سر تو را شیره بمالند که بله ما مثلاً پیرو دستور مقام معظم رهبرى یا منویات مقام معظم رهبرى دنبال کشف جاسوس هستیم. نه آقا جاسوس هم هست، قطعا جاسوس هم نمىآید داخل وزارت، خارج از این هست. ممکن از طریق غیرمستقیم نفوذ کردند و این کار را انجام دادند.
راجع به خودکشىاش سؤال کردم که سعید اسلامى توسط چه چیزى خودکشى کرد؟ ایشان فرمودند «دارو». گفتم ببینید، 70 نفر از بچههاى اطلاعات رفتند داخل غسالخانه و جنازه ایشان را دیدند. معذرت مىخواهم، مىگویند دارو هم استفاده کرده و خودش را هم تمیز کرده بود. چند بسته شما به ایشان دادید؟ مىگویند «یک بسته». مىگویم خب یک بسته چقدر باقى مىماند که خورده باشد و مرده باشد؟ مىگویند، دکترها گفتهاند که محلول یک استکان. گفتم آخه باباجون، آخه ما خودمان یک زمان قاضى بودیم، یک زمانى زندانبان بودیم. تاکنون صدها نفر واجبى خوردند و نمردند. آخه چه طور با یک استکان آن هم که شما مىگویید که بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و مرد؟ مىگوید نه نمرد، 4 روز زنده ماند و خوب شده بود. حتى تماس هم گرفتند با ما که بیایید و ببریدش که یک مرتبه اعلام کردند که ایست قلبى پیدا کرده و بیایید و ببرید که تمام کرد. گفتم آخه جاى تحقیق دارد. اولاً من نمىگویم نخورده، شاید، شاید خط بهش دادند همان بازجوهایى که چپ بودند و کسانى که پرونده دستشان است، این کار را بکن، بیا بیرون نجاتت مىدیم، چون خودش هم گفت، گفت آنجا داد و بیداد مىکرد و مىگفت آقا به داد من برسید، پدرم را درآوردند، کشتنم، شکنجهام مىکنند. توى بیمارستان داد و فریاد مىکرد. شاید واقعا همین خطى به او دادهاند و بعد آوردهاند بیمارستان، آمپول هوا بهش زدند، سکته کرده. تحقیق کنید، بررسى کنید. آخه سعید اسلامى آدمى نبود که خودکشى کند. ما مىشناختیم سعید اسلامى را. به هر حال جواب قانعکنندهاى آقاى نیازى واقعا براى این مسأله نداشتند و ندارند. همین هم پیشبینى شده. یکى از عواملى هم که باعث شد بنده به ختم سعید اسلامى بروم همین هست که همان وقتى که این جریان اتفاق افتاد به دوستان گفتم که اینها مىگویند سعید اسلامى از جناح راست بود، متهم شماره یک هم بود و همه قتلها هم زیر سر ایشان بود و خودشان کشتنش که قضیه را تمام کنند و سرنخ را قطع بکنند. همین جور هم شد. شما نمىدانم اهل روزنامههاى دوىِ خردادى هستید، مىخوانید یا نه، از روز خودکشى تا آخر شروع کردند این را القاء کردن که سعید اسلامى را کشتند! بر عکس ما باید مدعى باشیم، بگوییم آقا پرونده در دست دوىِ خرداد بوده، اگر کشتند، همان دو خردادىها کشتند، چرا کشتند؟ اما آنها واقعا عین این جریان دانشگاه خودشان به وجود آوردند حالا مىگویند و مدعى شدند. نمىدانم پریروز خواندید یا نه در روزنامه «صبح امروز». مىگوید این جریان دانشگاه به وجود آمد که جناح راست، جناح محافظهکار، دست به یک کودتا بزند. واقعا پررویى، بىشرافتى، هر چیزى از این قبیل آخر تا چه حدى، که خودشان یک ماجرایى را به وجود بیاورند و خودشان هم مدعى مىشوند و همه اینها واقعا پیرو و دنبال همان قضایا هست. برادران آدم نمىداند به کى درد دل بکند. آقاى سعید حجاریان، من واقعا در جریان نبودم. چند وقت پیش شک کردم و گفتم این سعید حجاریان که خط و خطوط اصلى را داده ببینیم کى هست، به بعضى از دوستان گفتم و به پروندهاش نگاه کردیم، سعید حجاریان خانمش هشت سال به خاطر عضویت در سازمان مجاهدین خلق قبل از انقلاب محکومیت زندان دارد. برادر خانمش ده سال محکومیت دارد. حالا یک کسى اینجورى مىآید مشاور رئیس جمهورى مىشود، همه خط و خطوط را آن مىدهد، کمیته شایعه و کمیته اجرایى را او هدایت مىکند و درست مىکند و آن ماجراها و این اتفاقات را دارد براى کشور هر روز بحران به وجود مىآورد. هیچکس هم نیست که به داد این ملت برسد، به داد این حکومت برسد، به داد این انقلاب برسد که بابا بیایید اقلاً سابقه این سعید حجاریان را به مردم بگویند. واقعا بنده آن تحلیلى را که از اول داشتم با آخرین اطلاعاتى که آقاى نیازى به بنده دادند، همان تحلیل است و این قتلها و ماجراها، معذرت مىخواهم حتى نام یکى از روحانیون مجمع را برده آقاى موسوى و گفته ما بعضى از کارهایمان را در این قتلها با اینها مشورت کردیم. خب چرا نمىآیند این آقا را احضارش بکنند و با او برخورد بکنند و در بیاورند این مطلب را؟ اگر از جناح راست کسى این حرف را مىزد، پدرش را در مىآوردند. واقعا آدم نمىداند که چرا در حکومت اسلامى رهبرى این قدر مظلوم باشد. البته عزت و ذلت دست خداست. این همه علیه رهبرى اینها فعالیت کردند، تبلیغ کردند، دیدید که تا مردم احساس نگرانى کردند، چگونه از رهبرى حمایت کردند و چه جمعیتى در تهران آمده بود که بىشک بنده مىتوانم ادعا بکنم که بعد از بیست و دوى بهمن که هر سال جمعیت فراوانى مىآید، بعد از فوت حضرت امام و تشییع جنازه امام(ره) تاکنون چنین جمعیتى به حمایت رهبرى و نظام و انقلاب جمع نشده بودند. عزت و ذلت دست خداست. اما ما هم یک وظیفهاى داریم. به هر حال آن چیزى که بنده به نظرم رسید و به نظر مىرسد گفتهام، خواهم گفت و مىدانید که اینها خرج هم دارد چارهاى هم نیست. به هر حال یک کسى دست داده، یکى پا داده، یکى جان داده، یک کس هم باید آبرو و شخصیت خودش را بگذارد و بیاید و از رهبرى دفاع بکند. واقعا آدم غمگین مىشود که در زمانى که حکومت مال اسلام است، باز اسلام اینقدر مظلوم است. من یک نکته دیگرى هم... (یکى از حضار سوال مىکند. مفهوم نیست، ظاهرا سوال این است که در چنین شرایطى چرا مقام معظم رهبرى با این جریان برخورد نمىکند؟) مقام معظم رهبرى به نظر مىآید که واقعا بهترین داریت را نشان دادند. فرض کنید یک سال قبل همین موقع مقام معظم رهبرى مىخواست خودش را وارد صحنه بکند و درگیر بشود، چه اتفاقى مىافتاد؟ آیا ذهنهاى حتى شماها هم آمادگى داشت تا مثلاً الان؟ قطعا اینجور نبود. مقام معظم رهبرى با درایت کامل این پرونده را، بالاخره این پرونده هم جورى نیست که همیشه مخفى بماند. یک روزى این جریانات کشف خواهد شد و رسوائیان رسوا خواهند شد و خدا هم همیشه «من غیر لا یحتسب» حامى و پشتیبان است. خود بنده واقعا عرض مىکنم هیچ حدس نمىزدم یک چنین جمعى، مىدانستم جمعیتى مىآیند و خود من اگر دویست هزار جمعیت، به هر حال رهبرى است، ولى خیلى بیش از این حرفها بود. واقعا یک دستى غیبى پشت این انقلاب است. رهبرى هم صحیح دارند عمل مىکنند. زمان حضرت امام هم همین طور بود. حضرت امام تا نهایت آن جایى که امکان داشت، از بنىصدر حتى حمایت مىکردند و تا آن روزهاى آخر هم امام مىفرمودند: «بنىصدر، رئیس جمهور ما، پسر ملاى بنىصدر همدانى است.» مصلحت هم نیست که حالا نظام با، جملهاى که خود مقام معظم رهبرى به من فرمودند این که رهبرى یک وظیفهاى دارد که دولت و رئیس جمهور خودش رو که نمىتواند بیاید درگیر شود، و به من هم این اخطار را کردند و گفتند که شما خودتان مىدانید، ولى بنده به هر حال باید از کیان دولت حمایت بکنم و اگر بخواهم چیزى بگویم، البته ایشان تأکید کردند و فرمودند تا زمانى که دولت رویاروى انقلاب و اسلام قرار نگرفته من وظیفه خودم مىدانم که مثل حضرت امام از دولت حمایت بکنم و شما یک وقتى خلاصه مواظب خودتان باشید، اگر علیه دولت و رئیس جمهور چیزى گفتید، به خودتان مربوط مىشود. خب من پاى همه چیزها ایستادم و روزى که 15 اسفند بود، این خاطره فراموشنشدنى، همین اعتراض شما را من به مرحوم بهشتى کردم و آمده بودند و شعار مىدادند مرگ بر... کفایت سیاسى را طرح کرد، تصویب کرد و حتى موافقین بنىصدر هم جرأت نکردند مخالفت بکنند و رأى ممتنع دادند و به راحتى و خیر و خوشى قضیه حل شد و تمام شد.
حالا من از ماجراى روز یکشنبه(۲۰/۴/۷۸) دفتر آقا مطلبى را خدمت شما عرض بکنم، که شما مطمئن باشید که مقام معظم رهبرى حساس هست و خودش دارد به خوبى هدایت و رهبرى مىکند. ببینید توى جریان چهارشنبه [23 تیر] واقعا جمعیت بىانتهایى که شرکت کرده بود، من یک ساعت تمام در یک خیابان جمعیت با سختى عبور کردم، یک عکس آقاى خاتمى بود؟! این خیلى پیام داشت. این جمعیت، همه عکسهاى مقام معظم رهبرى بود. عصر روز یکشنبه در هیأت دولت بحث مىشود و سه تا تصمیم مىگیرد. یک: روزنامه سلام باز شود. دو: آقاى لطفیان بر کنار شود. سه: فرماندهى تامالاختیار نیروهاى انتظامى به دست وزیر کشور سپرده شود.
این ماجراها توطئهاى بود همش براى همین و وزارت اطلاعات را که اینها داغون کردند، وقتى سعید حجاریان سخنرانى کرد و گفت که ما سنگرهاى نظام را یکى بعد از دیگرى در حال فتح کردن هستیم. من آن زمان هشدار دادم، مصاحبه کردم گفتم مواظب باشید این حرف آقاى سعید حجاریان معنادار است. وزارت اطلاعات را داغون کردند و گرفتند. سپاه را که از همان اول اینقدر با آن برخورد کردند که به اصطلاح خودشان، نظرشان این است که فرماندهان را وادار به سکوت کردند. این نیروى انتظامى مانده بود. همه این نقشهها هم براى این بود که نیروى انتظامى را زیر سلطه خودشان قرار بدهند. نمىدانیم واقعیت دارد یا ندارد. حتى آقاى تاجزاده را در نظر گرفتند به عنوان فرمانده نیروى انتظامى منصوب بکنند(خنده حضار). این سه تا اصل را هیأت دولت تصویب مىکند و با دفتر آقا تماس مىگیرند که سه نفر از وزراء با آقا کار دارند. آقاى یونسى، آقاى شمخانى و آقاى مظفر. سه نفر را مىفرستند خدمت آقا. مطالب را خدمت آقا مطرح مىکنند. آقا مىفرمایند که آقاى یونسى تو چرا آمدى شکایتت را پس گرفتى؟ یعنى چه روزنامه سلام باز بشود؟ آخه چه کشورى است شما درست کردید، که نامه «محرمانه» او باید سر از روزنامه سلام در بیاورد، روزنامهها بزنند، این چه مدیریتى است؟ شما اصلاً مدیریت ندارید. تا یک خطرى احساس کردید آمدید و عقبنشینى کردید و شکایت خودتان را پس گرفتید. این آقاى یونسى. اما یکى دیگر این که آقاى لطفیان را بردارید. آقاى لطفیان چه گناهى مرتکب شده؟ اگر دلیل دارید، دلیلى ثابت مىکند که آقاى لطفیان باید برداشته شود، خب بگویید. من بر مبناى شرع عمل مىکنم و اگر بىگناهى هم دلیل است، خب بگویید، پس باید وزیر کشور هم برداشته شود. همان اندازه آقاى لطفیان در این قضیه نقش داشته که به قول شما وزیر کشور داشته، خب آن هم باید برداشته شود و ثالثاً، من فرماندهى را سپردهام به دست وزارت کشور، کجا وزارت کشور دستور داده، تمرّد کرده نیروى انتظامى که من برخورد کنم. یک مورد شما بیاورید. خلاصه مقام معظم رهبرى آنچنان با قدرت با این سه نفر نمایندگان هیأت دولت برخورد مىکنند که اینها مىروند و گزارش را به آقاى خاتمى مىدهند و آقاى خاتمى وحشت مىکند. خب فردا هم که قرار است آقا صحبت بکنند. اگر همین برخوردى را که در جلسه خصوصى کردند، فردا هم در جلسه سخنرانى عمومى بکنند، دیگر هیچ چیزى از دولت باقى نمىماند. شبانه دست به دامن آقاىهاشمى شدند و آقاىهاشمى را فرستادند خدمت آقا که آقا بالاخره فردا کوتاه بیا و آبرویمان را نبر که آقا فرمودند: «نه من که نمىخواهم با دولت خودم در بیفتم. منتها آقایان چرا این طورى برخورد مىکنند؟ من بالاخره تمام تلاشم بر این است که کشور آرامش داشته باشد. دولت کار خودش را بکند. مشکلات دولت را من دارم کمک مىکنم که حل بشود. اما آقایان به جاى این که مشکلاتشان را حل کنند، خودشان مىآیند براى خودشان مشکل درست مىکنند.»
به هر حال مقام معظم رهبرى، شما مطمئن باشید که در جریان امور هست و راه صحیح و با درایتى انتخاب کردهاند. ان شاء الله حقایق براى مردم، مؤمنان روشن بشود. شما مطمئن باشید.
منبع: سایت خبری شریف نیوز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر