سعید امامی:کشورفقط برای حزب اللهی ها نیست

سخنرانی جالب دهه 70 سعید امامی در دانشگاه؛
زمانی که وی در وزارت اطلاعات پست معاونت داشت.

بخش اول
بخش دوم
بخش سوم

عاقبت سخنان مصباح درباره سروش اثبات شد

یک چهره مشهور دوم خرداد:
عاقبت سخنان آقاي مصباح يزدي درباره سروش صحيح از آب درآمد و اثبات شد.

در پي خودافشايي پدر معنوي اصلاح طلبان (سروش) از كنار كاخ سفيد در واشنگتن، مبني بر انكار صريح عصمت پيامبر و اينكه «قرآن كريم مخلوق پيامبر است، نه كلام خداوند»، برخي از چهره هاي جناح موسوم به دوم خرداد نسبت به سروش انتقاداتي را طرح كرده اند.
در يكي از جلسات اخير برخي از افراطيون مدعي اصلاحات يكي از آنان با يادآوري اينكه سروش قرآن را ساخته پيامبر دانسته كه آميخته به خطا و خرافات است، گفت: «از آنجا كه سروش و مجتهد شبستري به عنوان رهبران ديني و فكري ما اصلاح طلبان شناخته شده اند، انكار صريح انكار نبوت، وحي و هجمه به قرآن توسط اين دو نفر، پايگاه اجتماعي ما را از آنچه كه هست، ضعيف تر نيز خواهد كرد و خوب است كه از سروش در واشنگتن بخواهيم كه آهسته تر برود و سخنانش را كمي تعديل كند.»
اين چهره مشهور دوم خرداد پس از اين سخنان افزود: «ما سال آينده انتخابات رياست جمهوري را در پيش داريم و با اين سخنان پايگاه ما بين مردم نابود مي شود.»
در اين جلسه، يكي ديگر از حاضرين كه تعلقات مذهبي بيشتري نسبت به ساير اعضاء دارد، در پاسخ به اين سخنان گفت: «سخنان سروش از بعد سياسي فراتر رفته و معترض اصل قرآن و نبوت شده است و تكرار همان حرفهاي حامد ابوزيد است كه از سوي علماي اهل سنت تكفير گشت و سرانجام به غرب پناهنده شد. بنابراين، بهتر است ما راهمان را از او و امثال او جدا كنيم.»
اين فرد همچنين اظهار تاسف كرد كه «عاقبت سخنان آقاي مصباح يزدي درباره سروش صحيح از آب درآمد و اثبات شد.» اين فرد در پايان سخنان خود گفت: «آقاي خاتمي كه رابطه رفاقت و آشنايي نزديك با اين دو نفر (سروش و شبستري) دارد، مناسب است كه به صراحت از آراء آنها درباره وجود خطا و خرافه در قرآن و بشري بودن كلام الله مجيد، اعلام برائت كند.»
شايان ذكر است كه در راستاي پروژه حزب مشاركت براي تعديل سخنان سروش، چندي پيش در ويژه نامه هفتگي روزنامه «اعتماد» مورخه 87.2.19 گفت وگويي از سروش با تيتر «قرآن، مخلوق خداوند است» منتشر شد، اما در متن مصاحبه، سروش چنين سخني را نگفته بود! از ديگرسو، اصلاح طلبان در برابر هوچي گري هاي جديد سروش- كه تئوري پرداز دولت موسوم به اصلاحات شناخته مي شود- نه تنها «اعلام برائت» نكردند، بلكه كمتر موضع انتقادي اي گرفتند و كوشيدند مباحث كپي برداري شده سروش از متون غربي را در باب وحي، يك بحث علمي و كلامي جلوه دهند!!!

منبع: کیهان

تورم 49 درصدی هاشمی و 25 درصدی خاتمی



اشاره:
از مهمترين قسمتهاي سخنان مقام معظم رهبري در سالهاي اخير، عنايت ويژه معظم له به دولت نهم مي‌باشد.
با توجه به حجم انتقادات به دولت نهم و نيز نداشتن فضاي کافي رسانه اي جهت انعکاس نظرات و دفاعيات دولت، بر آن شديم تا در کنار نقد منصفانه، فضايي را نيز به حمايت از عملکرد اين دولت اختصاص دهيم. در شماره قبلي به مسئله سفرهاي استاني که از توفيقات و ابتکارات دولت نهم به شمار مي‌آيد پرداختيم.
امروزه با مطرح شدن مسئله تورم و انعکاس آن در اذهان مردم به عنوان بزرگترين انتقاد به دولت عدالتخواه، بر آن شديم تا صحبتهاي رييس جمهوري در اين باره را به قضاوت بنشينيم.


***

ميانگين نرخ تورم 8 ساله در دولت قبل، 15.76 که يکسال نيز به 25.26 درصد نيز رسيده است و ميانگين 8 سال دولت قبل از آن هم 25.26 بوده است که يکسال نيز به 49.4 رسيده است. از سالي که اين دولت تحويل گرفت (سال 1384)، اين عدد 12.1 شد. در سال 1385 با همه اين تحولاتي که در مسکن و ... اتفاق افتاد، مجموعاً شد 13.6.

بانک‌هاي دولتي از تغيير رئيس کل بانک مرکزي و تضعيف نهاد نظارتي، سوء استفاده کرده و چک پول‌هاي وسيعي چاپ کردند و منابع را به سمت بازرگاني و خدمات سوق دادند که در نتيجه سهم بخش بازرگاني و خدمات از 4 درصد سال 83 ، به 48 درصد رسيد.

ميانگين افزايش قيمتهاي وارداتي با توجه به کاهش وزني آن 16 درصد است که در اين صورت ما تورمي در حدود 8 درصد را علاوه بر تورم گذشته بايستي تجربه مي‌کرديم. که به خاطر اقداماتي که دولت انجام داده اين 8 درصد اتفاق نيفتاده است.

اقتصاد داخلي ما بر پايه دلار گره خورده است و چون در تمام دنيا، قيمت دلار کاهش داشته ولي ما براساس قوانين قيمت آنرا ثابت نگه داشته‌ايم، تورم مضاعفي بر اقتصاد پديد آورده است که البته در دولت سعي کرده‌ايم با کاهش تعرفه، اثرات تورمي آنرا کاهش دهيم.

نوعي تورم، تورم القايي است که از قبل، خبردهي هاي پي در پي صورت مي‌گيرد تا کالاها گران شوند. نوعي تورم هم کاذب است که هيچ منبعي ندارد و کاملاً کذب است. از جمله خبرهايي که در برخي نشريات به صورت متناقض درج مي‌شود.

افزايش نقدينگي همواره باعث تورم نمي‌شود و در بسياري از موارد نيز ضروري است؛ از جمله اينکه صنايع کشور امروز با مشکل کمبود نقدينگي براي توسعه خود مواجه هستند و واحدهاي صنعتي براي طرحهاي توسعه و تکميل پروژه‌هاي نيمه کاره خود، نيازمند 14 هزار ميليارد تومان نقدينگي هستند که در صورت تأمين اين ميزان در سال جاري، 570 هزار شغل ايجاد خواهد شد.


تورم از زبان احمدي نژاد


تلاش براي مهار تورم

بي شک کاهش تورم، اصلي‌ترين جهت‌گيري دولت در بخش اقتصاد مي‌باشد. به عبارتي اقدامات بزرگ و مبارکي همچون کاهش سود تسهيلات بانکي، تثبيت قيمتهاي خدمات دولتي، تلاش براي کاهش هزينه‌هاي مديريت دولت، حمايت از توليد و بخش خصوصي، افزايش فعاليتهاي عمراني دولت، حمايت از طرح‌هاي اشتغالزاي زودبازده و ... همگي در جهت پيمايش مسير اين هدف بزرگ مي‌باشد؛ و ليکن در چند ماه گذشته برخلاف روند کاهش قابل توجه نرخ تورم نسبت به سالهاي گذشته، شاهد افزايش نرخ تورم بوده‌ايم که در زير به بررسي علل و عوامل آن و همچنين ارائه آمارهاي رسمي درباره آن خواهيم پرداخت.


محاسبه نرخ تورم

310 قلم کالا را مي‌گيرند و براساس آن در زندگي مردم و تغييرات قيمت آن، تورم را اعلام مي‌کنند. حالا ممکن است اين تورم در زندگي کسي يا گروهي تأثير بيشتري داشته باشد، مثلاً آن کسي که حبوبات زياد مصرف مي‌کند، تورم بيشتري را تحمل مي‌کند تا آن کسي که مثلاً يخچال يا لوستر بيشتر مصرف مي کند، اما هميشه ميانگين اعلام مي‌شود.


تورم در سالهاي گذشته

نرخ تورم از سال 81 تا 85 به ترتيب 15.7 ، 15.7 ، 12.15 ، 15.2 ، 13.6 بوده است. ميانگين نرخ تورم 8 ساله در دولت قبل، 15.76 که يکسال نيز به 25.26 درصد نيز رسيده است و ميانگين 8 سال دولت قبل از آن هم 25.26 بوده است که يکسال نيز به 49.4 رسيده است. هيچ دولتي نمي‌تواند در مدت 1.5 سال، تورم 15.7 درصدي را به صفر برساند.

از سالي که اين دولت تحويل گرفت (سال 1384)، اين عدد 12.1 شد، يعني هم کمتر از سالهاي قبل و هم کمتر از ميانگين 8 سال قبل، البته ما به اين راضي نيستيم، ولي بالاخره اين اتفاق افتاد. در سال 1385 با همه اين تحولاتي که در مسکن و ... اتفاق افتاد، مجموعاً شد 13.6، نسبت به 1383 و قبل از آن پايين‌تر، اما نسبت به 1384 ما 1.5 درصد رفتيم بالا. پس ببينيد در سال 1384 و 1385 کمتر از سالهاي قبل است، هم از 8 سال کمتر است و هم از سالهاي قبل، اين اتفاق مبارکي است. کار بيشتري در کشور شده، تورم پايين آمده است.

هيچ کس نگفت که ما مي‌آييم صفر مي‌شود، مگر مي‌توانيد يک دفعه تورم را صفر کنيد؟ نمي‌شود. ساختار پولي، نقدينگي انباشته شده از قبل، ساختارهاي بانکي، بزرگ شدن بخش خدمات.


علل افزايش نرخ تورم در کشور:

1- عوامل داخلي :


الف) افزايش شديد نقدينگي در کشور:

افزايش شديد نقدينگي يکي از عوامل مؤثر در افزايش تورم و گراني‌ها است که يک بخش آن، حاصل هزينه‌هاي دولت است؛ چرا که بخشي از پول نفت را دولت دريافت و در بانک مرکزي آنرا به ريال تبديل کرده و آنرا وارد بازار مي‌کند. اما بخش دوم خلق پولي است که توسط نهادهاي مالي و پولي مثل بانک‌ها و مؤسسات مالي صورت گرفته است.

در سال گذشته (1385) نرخ تورم 13.6 درصد بوده است، که يک سوم آن ناشي از نقد کردن ارز به ريال توسط دولت بود. اما 9 درصد آن ناشي از فعاليتهاي مؤسسات مالي و اعتباري و پولي کشور از جمله بانک‌ها بود. سال گذشته در دولت، تصميم گرفته شد که دولت سهم خودش را در افزايش نقدينگي کاهش دهد و مؤسسات مالي و اعتباري هم منابعي که موجب افزايش تورم مي‌شود را به سمت توليد و سرمايه‌گذاري سوق دهند. دولت به تعهد خود در اين راستا عمل کرد و در بودجه 86 مصرف ارز را کاهش داد، اما متأسفانه مؤسسات مالي نه تنها به تعهدات خود عمل نکردند، بلکه در بخشهاي پولي و مالي اتفاق جديدي رخ داد و دو گروه خلق پول کردند.

بانک‌هاي دولتي از تغيير رئيس کل بانک مرکزي و تضعيف نهاد نظارتي، سوء استفاده کرده و چک پول‌هاي وسيعي چاپ کردند و منابع را به سمت بازرگاني و خدمات سوق دادند که در نتيجه سهم بخش بازرگاني و خدمات از 4 درصد سال 83 ، به 48 درصد رسيد.
چک‌پول‌هايي هم که چاپ شد عمدتاً خلاف قانون بود.
در حالي که طبق مجوز قانوني، بانک‌ها مي‌توانند 40 درصد دارايي نقدي خود را چک‌پول چاپ کنند،
اين ميزان در بعضي از بانک‌ها تا 200 درصد [هم] رسيد.
در 6 ماهه اول، بانک‌ها مي‌توانستند با چک‌پول 24 هزار ميليارد تومان قدرت خريد ايجاد کنند اما عملاً اين مبلغ بر 120 هزار ميليارد تومان رسيد.
در حالي که کل معاملات ما 270 هزار ميليارد تومان است و در نتيجه حدود 70 درصد قدرت خريد، توليد شد که برخلاف قانون و خيانت به کشور بود.

مؤسسات مالي و اعتباري نيز در قبال کاهش نقدينگي، به تعهدات خود عمل نکردند و بعضاً با ارائه تسهيلات و خدمات، نقدينگي را در کشور افزايش دادند.
به عنوان مثال يکي از اين مؤسسات مالي و اعتباري که کل سرمايه‌اش 50 ميليون تومان است و حداکثر تسهيلاتي که مي‌تواند ارائه دهد (مطابق قانون) 12 برابر مبلغ سرمايه‌اش مي‌باشد، اما اين مؤسسه 3 ميليارد تومان مانده تسهيلات دارد.
يکي ديگر از اين مؤسسات، کل سرمايه‌اش 32 ميليون تومان است که 650 ميليارد تومان وام پرداخت کرده است.


ب) سلسله قوانين و مقرراتي که خارج از اراده دولت بوده است:

سال گذشته دولت 25 درصد ماليات را افزايش داده بود که مجلس آنرا به 45 درصد تبديل کرد. از سوي ديگر برخي از قيمت‌ها افزايش پيدا مي‌کند و دولت نقشي در آن ندارد، مانند اينکه دولت با افزايش 20 توماني قيمت بنزين مخالف بود. يا در مورد گازوئيل که تنها حرف افزايش قيمت آن، اثر خود را در جامعه گذاشت. که در اينگونه موارد، دولت هيچگونه نقشي ندارد.


ج ) افزايش بودجه عمراني کشور :

2.4 برابر شدن بودجه عمراني کشور در سال 85 سبب افزايش نرخ تورم در کشور مي‌شد.


2- عوامل خارجي :

افزايش قيمت جهاني نفت، باعث افزايش قيمت‌ها در سطح جهاني شده است که اين امر خود تأثير بر روي بازارهاي جهاني گذاشته است. در اين باره مي‌توان گفت:

الف) از آنجايي که اقتصاد کشورمان وابسته به واردات است، افزايش قيمت کالاهاي وارداتي در تورم تأثير زيادي داشته است. براساس مطالعات انجام شده در فاصله سالهاي 1338 تا 1385 ، در هر 10 درصد افزايش قيمت کالاي وارداتي، 5.5 درصد تورم افزايش مي‌يابد.

واردات 8 ماهه امسال نسبت به سال قبل از نظر وزني 3.5 درصد کاهش پيدا کرده است، اما از نظر ارزشي 12 درصد قيمت آن افزايش پيدا کرده است و مفهوم آن اين است که بطور ميانگين، حدود 16 درصد قيمت واردات بالا رفته است. اما برخي از کالاهايي که به مصرف روزانه مردم مربوط مي‌شود، افزايش زيادي داشته است. بطور مثال قيمت خوراک دام يا برنج خوراکي 2 برابر، جو 5/2 برابر، ذرت 2 برابر افزايش داشته است. روغن از 650 دلار در هر تن به 1150 دلار در هر تن رسيده‌است. و بطور ميانگين اين اقلام 36 درصد رشد داشته است. ميانگين افزايش قيمتهاي وارداتي با توجه به کاهش وزني آن 16 درصد است که در اين صورت ما تورمي در حدود 8 درصد را علاوه بر تورم گذشته بايستي تجربه مي‌کرديم. که به خاطر اقداماتي که دولت انجام داده اين 8 درصد اتفاق نيفتاده است.


ب ) کاهش برابري دلار در برابر ساير ارزها :

اقتصاد داخلي ما بر پايه دلار گره خورده است و چون در تمام دنيا، قيمت دلار کاهش داشته ولي ما براساس قوانين قيمت آنرا ثابت نگه داشته‌ايم، تورم مضاعفي بر اقتصاد پديد آورده است که البته در دولت سعي کرده‌ايم با کاهش تعرفه، اثرات تورمي آنرا کاهش دهيم.


ج ) صادرات آزاد محصولات به کشورهاي ديگر:

اقتصاد ما در برنامه چهارم تقريباً اقتصاد بازي است و ما نمي‌توانيم مانع از صادرات هيچ کس بشويم و نمي‌توانيم عوارض هم بگيريم. قيمتها بالا رفته است. مواد اوليه و چيزهاي ديگر بالا رفته است. قيمت توليد هم بالا مي‌رود ديگر، با هم ارتباط دارد. اينطور نيست که ما مرزي دور کشورمان کشيده باشيم و هيچ ارتباطي با اقتصاد بيرون نداشته باشيم. [نمونه اين امر را در محصولات کشاورزي مانند زعفران مي‌توان مشاهده کرد که با افزايش قيمت جهاني آن، عليرغم توليد وسيع داخلي، در کشور نيز قيمت افزايش يافت.]


3- تحريک تورم انتظاري:

يک جنگ رواني سازمان‌يافته عليه دولت جريان دارد. عده‌اي با جوسازي کاذب قصد دارند با طرح برخي موضوعات مانند افزايش قيمت نفت، تورم را در کشور بالا ببرند. در حالي که اگر قيمت نفت صد برابر هم بشود، در اختيار دولت نيست و دولت هر مقداري که مجلس آنرا تصويب کند، مي‌تواند هزينه کند و بقيه آن وارد خزانه مي‌شود.

اينگونه اقدامات و جنگ رواني براي پنهان کردن برخي تخلفاتي است که در حوزه پولي و مالي اتفاق مي‌افتد که اتفاقاً از سوي همين افراد به آن دامن زده مي‌شود تا عامل اصلي افزايش نقدينگي در کشور، مشخص نشود. برخي روزنامه‌ها نيز جوسازي رواني و فشارهايي به دولت وارد مي‌کنند و با جنگ رواني سازمان‌يافته، هر تصميم دولت با فضاسازي منفي مواجه مي‌شود.

نوعي تورم، تورم القايي است که از قبل، خبردهي هاي پي در پي صورت مي‌گيرد تا کالاها گران شوند. نوعي تورم هم کاذب است که هيچ منبعي ندارد و کاملاً کذب است. از جمله خبرهايي که در برخي نشريات به صورت متناقض درج مي‌شود.


تورم مسکن:

همانطوري که مي‌دانيم رشد جمعيت در 10 سال گذشته، 10% بوده است اما رشد تشکيل خانواده به خاطر افزايش جمعيت دهه 60، بيشتر از 2 برابر آن بوده است. و با توجه به عدم ساخت مسکن در سالهاي گذشته، تورم مسکن کاملاً قابل پيش‌بيني بود. تغيير الگوي مصرف، به صورتي که در سال 1375 در هر واحد مسکوني بطور متوسط 1.15 خانوار زندگي مي‌کردند که امروز به 1.09 رسيده است، خود باعث ايجاد تورم در اين بخش مي‌شود. عواملي از جمله ورود سرمايه بانکهاي خصوصي به بازار مسکن و برهم زدن تعادل موجود، وام‌هاي بانکي و افزايش نقدينگي در بخش مسکن و تبليغات رواني صورت گرفته از عوامل مهم افزايش قيمت مسکن در سال گذشته بود. به علاوه همواره بازار مسکن داراي جهشهاي تاريخي مي‌باشد .

در بخش مسکن، ما يک افزايش تاريخي داريم. از سال 1350 تا 1384 رشد قيمت مسکن، خيلي جالب است. هميشه [تورم در] مسکن بوده است. البته اگر منحني اين را بکشيم هر سه چهار سال يک جهش داشته، اما بعضي وقتها اين جهشها بيشتر است. ما در اين هفت هشت سال جهش‌هايمان کمي بيشتر بوده. علتش هم القايي يا کارسازي گروههاي خاص [بوده است] الآن مسکن رشد کرده، کسي منکر اين نيست اما بخشي از آن القايي و سازمان يافته است.

و ليکن با تدوين طرح جامع مسکن توسط دولت خدمتگزار شاهد رکود در قيمت مسکن هستيم که در آينده به آن خواهيم پرداخت.


روابط نقدينگي و تورم:

رشد نقدينگي شمشير دولبه است. ما براي توسعه اقتصاديمان نيازمند نقدينگي هستيم. بدون نقدينگي که اقتصاد نمي‌چرخد. همين سال 1385 اگر ما 14 هزارميليارد تومان به بخشي از صنعتمان تزريق مي‌کرديم، اينها چيزي حدود 300 هزار شغل جديد درست مي‌کردند و ثروت ملي و رشد اقتصاديمان بالا مي‌رفت. پس نقدينگي، لازم داريم. براي توليد هم نيازمند نقدينگي هستيم. اگر ما رشد 8 درصد را هدف مي‌گذاريم، متناسب با آن نقدينگي لازم داريم. اما اگر نقدينگي به واسطه برود، اين به ضرر کشور است. بعضي‌ها مي‌آيند تناسب يک به يک بين نقدينگي و تورم برقرار مي‌کنند. اين درست نيست. ما کشورهايي داريم که آنقدر نقدينگي دارند که به بيرون از خودشان سرريز مي‌کنند. مي‌روند جاهاي ديگر سرمايه‌گذاري مي‌کنند. ما تلاش داريم که نقدينگي را به سمت سرمايه‌گذاري و توليد ببريم. اگر اين اتفاق بيفتد نه تنها تورم نيست، ضد تورم است و ثروت ملي بالا مي‌رود.

افزايش نقدينگي همواره باعث تورم نمي‌شود و در بسياري از موارد نيز ضروري است؛ از جمله اينکه صنايع کشور امروز با مشکل کمبود نقدينگي براي توسعه خود مواجه هستند و واحدهاي صنعتي براي طرحهاي توسعه و تکميل پروژه‌هاي نيمه کاره خود، نيازمند 14 هزار ميليارد تومان نقدينگي هستند که در صورت تأمين اين ميزان در سال جاري، 570 هزار شغل ايجاد خواهد شد.


اقدامات دولت در کاهش تورم :

اقداماتي از جمله توزيع اوراق مشارکت و همچنين فعال نمودن بورس از طريق افزايش حجم معاملات و واگذاري بنگاههاي دولتي به مردم که منجر به کاهش نقدينگي مي‌گردد، در کنار مديريت درست منابع، کاهش هزينه‌هاي جاري دولت، حمايت از صادرات و فراهم نمودن زمينه‌هاي اشتغال و توليد و افزايش بهره‌وري از سوي دولت، براي کاهش تورم صورت گرفته است.

لازم به توضيح است دولت براي کاهش اثرات ناشي از افزايش قيمت جهاني کالاها بر اثر افزايش قيمت نفت، لايحه‌اي به مجلس اصول‌گرا تقديم نمود تا 1.5 ميليارد دلار از صندوق ذخيره ارزي را براي تعادل بازار داخلي برداشت نمايد، که مورد موافقت نمايندگان محترم قرار نگرفت.



منبع:
کتاب رقم مهر و شماره 7و8 نشریه حیات
http://www.hayatmag7o8.blogfa.com/post-41.aspx


حسينيان:نوشته های شهبازی برمبنای تخیلات است

حسينيان در دانشگاه تهران:
علت حمايت‌هاي من از خاتمي در دوران انتخابات رياست جمهوري این بود که من ايشان را روحاني روشنفكري مي‌دانستم كه البته با ايشان اختلاف هم داشتم اما آن زمان به دليل اينكه جناح حاكم نوعي فضاي بسته بوجود آورده بود و در جامعه انحصارطلبي احساس مي‌شد گمان كردم كه وظيفه است اين انحصار و بسته بودن جامعه شكسته شود لذا تنها راه رسيدن به اين اهداف را حمايت از خاتمي مي‌دانستم اما نمي‌دانستم كه اين باز شدن فضا به سوي جاري شدن سيلي مي‌رود كه نزديك بود همه چيز را از بين ببرد.
شبي كه آقاي خاتمي پيروز شد بسياري از دوم خردادي‌ها در تماس با من، اين پيروزي را تبريك گفتند، اما در همين زمينه فردي به من گفت كه خود آقاي خاتمي خوب است اما مطمئن باشيد كه اطرافيان وي معتقد به نظام نبوده و خواهان به خطر انداختن امنيت نظام هستند.

رئيس مركز اسناد انقلاب اسلامي:
عامل قتل‌هاي زنجيره‌اي وابسته به جريان دوم خرداد بود ...
سعيد امامي در اين دوران كاره‌اي نبود و پستي در اختيار نداشت ...
وزارت كشور دولت اصلاحات به آشوب‌هاي 18 تير دامن مي‌زد ...

‌حرف‌هاي آقاي شهبازي به هيچ وجه مستند نبوده و كتاب‌هاي ايشان بر مبناي توهم توطئه نوشته شده است ...
سعيد امامي نه تنها سابقه بهائي‌گري ندارد بلكه ايشان اهل روستاي آباده هستند و پدربزرگ ايشان كه سازنده مسجد امام حسن در همين روستا است روحاني بوده‌اند ...
شهبازي زمين و آسمان و دروغ و راست را به هم مي‌چسباند و نوشته‌هايش بر مبناي تخيلات است ...
پدر سعيد امامي زنده است و انشاالله به زودي خاطرات وي از سوي مركز اسناد و انقلاب اسلامي چاپ خواهد شد ...

متأسفانه فيلم‌هاي منتشر شده از بازجويي همسر سعيد امامي واقعي است و علتش نيز اين بود كه كار بازجويي و بازپرسي در آن زمان از دست وزارت اطلاعات نيز گرفته شده بود ...

منبع:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8702301130
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8702301171
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8702301113
 

دلی دارم در آتش خانه کرده


منم سرگشته حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست

تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست

دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعله ها کاشانه کرده

دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را زغم ویرانه کرده

من آن آواره بشکسته حالم
زهجرانت بتا رو به زوالم

منم آن مرغ سرگردان و تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم

زهر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم

زحسرت ساغر چشمانم ای دوست
زبان از یکسره از باده کردم

دلا تا کی اسیر یاد یاری؟
زهجر یار تا کی داغ داری؟

بگو تا کی زشوق روی لیلی
تو مجنون پریشان روزگاری؟

پریشانم، پریشان روزگارم
من آن سرگشته ی هجر نگارم

کنون عمریست با امید وصلت
درون سینه آسایش ندارم

زهجرت روز و شب فریاد دارم
زبیدادت دلی ناشاد دارم

درون کوهسار سینه خود
هزاران کشته چون فرهاد دارم

چرا ای نازنینم بی وفایی؟
دمادم با دل من در جفایی

چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی


شاعر:
فایز دشتی


بشنوید !


 

کسی از مادر این بچه خبر دارد؟!

تصویر یک جنین در جریان جنگ 33 روزه لبنان


شصت سال سکوت مسلمانان ! (شصتمین سال اعلام موجودیت اسراییل) مبارک باد!

نظرات مختلف در مورد ولايت فقيه

فاصله تا کجاست؟ از زمين تا آسمان / نظرات مختلف در مورد ولايت فقيه (شيخ مفيد، سهروردي، امام خميني، آيت الله خامنه اي، آيت الله مطهري، آيت الله جوادي آملي، آيت الله مصباح يزدي، رفسنجاني، خاتمي، صانعي، منتظري، سروش، کروبي و ...)

سید محمد خاتمی 20 سال پیش:
«حاکم را رأی مردم تعیین نمی کند، حاکم را خدا معین می کند. در اسلام رأی مردم، انسانی را حاکم نمیگرداند ... این امور، اموری نیست که به رأی مردم ایجاد بشود.»

سید محمد خاتمی 20 سال بعد:
«قدرت باید منشأ زمینی داشته باشد که با خواست مردم همراه شود...»

صانعی در کتاب ولایت فقیه خود در سالهای دهه 60 (دوسال قبل از رحلت امام خمینی):
«ولایت فقیه سایه ای از ولایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) است و به یک معنی خود ولایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) می باشد. من نمی دانم که چگونه باید تعبیر کرد، امّا این همان ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) در قالب ولایت فقیه جلوه میکند و در قالب ولایت فقیه متبلور و روشن می شود... اساس قانون اساسی ولایت فقیه است... تمام ارزش این قانون اساسی به آن است که ولی عصر (عجلالله تعالی فرجه) یعنی نماینده او، آن را پذیرفته است و چون نماینده ولی عصر (عجلالله تعالی فرجه) آن را پذیرفته، ما نیز آن را میپذیریم»

صانعی 16 سال بعد:
«مجلس و شورا در فرض تزاحمش با بقیه افراد و آراء در حکومت، نظر مجلس شورا مقدم است.»

صانعی 20 سال بعد:
«خداوند در امور سياسي هيچ كسي را قيم بر مردم قرار نداده است.»

عبدالکریم سروش:
ما چیزی به نام حکومت دینی نداریم و خود پیامبر هم حاکم دینی نبود! چه رسد به دیگران و جانشینانش! این چنین نیست که متدین فقیه پارسا و عالم دین بودن حق ویژه ای برای کسی بیاورد که به حاکمیت دست پیدا کند.

امام خمینی:
تمام اختیاراتی که برای امام به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد عیناً برای فقها که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعیین شدهاند نیز جاری است... ولایت که از شئون نبوت است به عنوان ارث به فقها میرسد ... فقها اوصیای دست دوم رسول اکرم هستند و اموری که از طرف رسول الله به ائمه واگذار شده رای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند چنان که حضرت امیر انجام داد... فقها از طرف رسول الله صلی الله علیه و آله به خلافت و حکومت منصوبند.

چه کسی اجازه حکومت بر بندگان را به والیان و حاکمان سپرده است؟ این پرسشی است که همواره در میان عالمان و اندیشمندان سیاست و جامعه، غبار آلودترین صحنه ها و پرتنشترین بحثها را آفریده است. پرسشی که در میان تفکرات اسلامی و آراء سیاسی مسلمانان، از سوی حکیمان و عالمان شیعه و سنّی، پاسخی مشترک و واحد، به آن داده شده است. «حق حاکمیت از آن خداست و هیچ کسی جز او سرچشمه مشروعیت حکومتها نمی تواند، قرار گیرد» این دیدگاه از سوی هر دو تفکر شیعه و سنّی در اسلام پذیرفته شده و هرگونه مشروع دانستن حکومت ها به جز خدا، نوعی شرک ورزیدن و عدم اعتقاد صحیح به اسلام برشمرده می شود.

بزرگان و عالمان شیعه در طی 1100 سال دوره غیبت کبری، همواره به عنوان حاکمان حقیقی جامعه شیعی و عناصری مشروعیت یافته از اراده الهی، امور جامعه شیعیان را تدبیر مینموده اند.
نگاهی به زندگی و حوادث دوران حیات و آراء و نظرات افرادی هم چون، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سیدمرتضی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلّی، شهید اول و شهید ثانی، مقدس اردبیلی، شیخ بهایی، شیخ جعفر کاشف الغطاء، ملا احمد نراقی، شیخ مرتضی انصاری، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، شیخ فضلالله نوری، سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله بروجردی و حضرت امام خمینی گواه این اعتقاد عمیق و ریشهدار تاریخی است، که در قرون متمادی، فقیهان پارسا و آگاه به زمان مهرههای پراکنده و امور متفرقه شیعیان را به ریسمان حاکمیت دینی و فقهی، یکپارچه و متحد میساختند. 1

شیعیان پس از حکومت 10 ساله پیامبر خدا (ص) و دولت عدل و قسط 5 ساله علی بن ابی طالب(ع)، جز در ادوار بسیار کوتاهی همچون حکومتهای آل بویه در مازندران و سربداران در خراسان، از حکومت دینی و فقهی اسلام تجربهای را در پیشرو نداشتند؛ با این حال دقتنظر در اتخاذ تدبیرها و تحلیل حوادث روزگار این عالمان و بررسی شرایط آن با هیچ قاعده و معادله سیاسی قابل تحلیل نیست! مهمترین فصل خیزش و رشد تفکر حکومت فقهی و دینی به صورت کاربردی و عملی از دوران حکومت صفویه آغاز شد و با گذشت 4 قرن پیشرفته ترین نوع حکومت دینی، با راهبری ولایت فقیه در قرن 14 هجری و با ظهور انقلاب اسلامی، رخ نمود. در این میان نگاه ها و آراء فیلسوفان، حکیمان و عالمان شیعه و سنّی در خور توجه است. این آراء و نظرات در جای جای آثار ادبی، فلسفی، اعتقادی، کلامی و فقهی بزرگان اسلام دیده می شود. نزدیکی و شباهت آراء عالمان شیعه و سنّی و اشتراک دیدگاه آنان به سرچشمه مشروعیت حکومت، از نکاتی است که می توان آن را در جایجای تفکرات اسلامی در هر فرقهای به آسانی جست. شیخ مفید به عنوان یکی از ارکان و پایههای فکری و اعتقادی شیعیان، در هزار سال پیش در کتاب «مقنعه» خود حالات و انواع گوناگون حکومت بر جامعه مسلمین را مورد بررسی قرار داده و در هر شرایطی مشروعیت آن را منوط به اذن و اراده الهی بر میشمرد. شیخ مفید ولایت را به عنوان عنصری می شناسد که در زمینه های مربوط به قضا، اجرای حدود و تدبیر امور مسلمین و تأسیس حکومت، مورد نیاز حاکم اسلامی می باشد و حاکم اسلامی دارای ولایت، باید از جانب خداوند تعیین شده باشد. چرا که حاکم مسلمانان باید منصوب از جانب خدا و معصومین(علیه السلام) باشد. در غیر این صورت حاکم اجازه تصرف و دخالت در زمینه های فوق را نخواهد داشت. 2

نگاه این عالم بزرگ شیعه هنگامی که در کنار نگاه بزرگان اهل سنّت مورد بررسی قرار میگیرد، اشتراک نظر و نگاه واحد بزرگان و اندیشمندان مسلمان اعم از شیعه و سنّی در این مقوله آشکارتر می شود.
«عروضی سمرقندی»، از نویسندگان و حکمای اهل سنّت در 8 قرن پیش در این زمینه چنین می گوید: «[و نبی را] نائبی باید، هر آینه تا شرع و سنت او برپای دارد و این کس باید که افضل آن جمع و اکمل آن وقت بود، تا این شریعت را احیاء کند و این سنت را امضاء نماید و او را امام خوانند و این امام با آفاق مشرق و مغرب و شمال و جنوب نتواند رسد، تا اثر حفظ او به قاصی و دانی رسد و امر و نهی او به عاقل و جاهل، لابد او رانائبان بایند، که به اطراف عالم این نوبت همی دارند و از ایشان هر یکی را این قوّت نباشد که این جمله به عنف تقریر کند، لابد سائسی باید و قاهری لازم آید، آن سائس و قاهر را ملک خوانند اعنی حاکم، و این نیابت را حکومت، پس حاکم نائب امام است و امام نائب پیامبر و پیغامبر نائب خدای عز و جلّ و خود سیّد ولد آدم میفرماید: «الدین و الملک توأمان» دین و ملک دو برادر همزادند که در شکل و معنی از یکدیگر هیچ زیادت و نقصان ندارند. پس به حکم این قضیّت بعد از پیغامبری هیچ حملی، گرانتر از حکومت و هیچ عملی قویتر از ملک نیست. پس از نزدیکان او کسانی بایند که حل و عقد عالم و صلاح و فساد بندگان خدای به مشورت و رأی و تدبیر ایشان باز بسته بود و باید که هر یک از ایشان افضل و اکمل وقت باشند.» 3

این دیدگاه در کنار دیدگاه حکیم متألّه و فیلسوف اشراقی و عالم شیعی نزدیکی و همفکری متفکران اسلامی را در زمینه مشروعیت الهی حکومت اسلامی نشان میدهد. حکیم شهاب الدین سهروردی می گوید:
«جهان هیچ گاه از حکمت (علم کامل) و از وجود کسی که دارای حکمت باشد و حجج و بینّات خدا نزد او باشد خالی نبوده است و این چنین کسی، خلیفه خداست در زمین و تا زمین و آسمان برپاست چنین خواهد بود و زمین از وجود چنین کسی خالی نخواهد ماند… پس در هر زمان چون شخصی به هم رسد که خدایی باشد و نمونه کامل علم و عمل، ریاست جامعه به اوست و او خلیفه خداست در زمین و زمین هرگز از چنین انسانی تهی نخواهد بود»4
این نگاه مشترک عالمان شیعه و سنّی از آن روست که اثبات مشروعیت حکومت دینی از سوی خدا، آن قدر روشن و آشکار و دارای بینّه و شواهد عقلی ابتدایی و بدیهی است، که جای هیچ تردیدی در پذیرش آن به جای نمیگذارد. این نگاه مشترک در وظایف حاکم و والی حکومت دینی نیز دیده می شود. ابونصر فارابی یکی از بزرگترین حکمای شیعه چنین می گوید:
«هر عضوی از اعضای مدینه فاضله را صلاحیت آن نیست که ریاست مدینه فاضله را برعهده گیرد. رییس مدینه فاضله نمی تواند هر کسی باشد… همه مردم بر حسب فطرت به معلم نیازمندند و هم باید از راه تربیت و تمرین به مراحلی که برای آن آمادگی دارند برسند. این رییس هم معلم است و هم مرشد و مدبّر… اگر چنین پیش آمد که به روزگاری اینگونه رییسی برای مدینه فاضله در دسترس نبود، باید شرایع و احکامی که این رییس و دیگر همانندان او ـ که در پیش بودند ـ وضع کرده اند بگیرند و همانها را قوانین قطعی جامعه قرار دهند.» 5

خواجه نظام الملک، از اندیشمندان و سیاستمداران اهل سنّت نیز درباره اهمیت و لزوم اهتمام و آگاهی حاکم بر امور دین و شرع چنین می گوید:
«بر حاکم واجب است در کار دین پژوهش کردن و فرایض و سنت و فرمانهای خدای تعالی به جای آوردن … و بس روزگاری برنیاید که بیشتر احکام شریعت و تفسیر قرآن و اخیار رسول(ص) او را معلوم گردد و حفظ شود و راه کار دینی و دنیاوی و تدبیر و صواب بر او گشاده شود و هیچ بدمذهب و مبتدع او را از راه نتواند برد و قوی رأی گردد و در عدل و انصاف بیافزاید و هوی و بدعت از مملکت او برخیزد و بر دست او کارهای بزرگ برآید و مادت شر و فساد و فتنه، از روزگار دولت او منقطع گردد و دست اصل صلاح قوی شود و مفسد نماند و در این جهان نیک نامی باشد و در آن جهان رستگاری و درجه بلند و ثواب بیشمار یابد و مردمان در عهد او به علم آموختن رغبت بیشتر کنند… و نیکوترین چیزی که حاکم را باید، دین درست است زیرا که حکومت و دین همچون دو برادرند. هرگه که در مملکت اضطرابی پدید آید، در دین نیز خلل آید و بد دینان و مفسدان پدید آیند و هرگه که کار دین با خلل باشد، مملکت شوریده بود و مفسدان قوت گیرند و حاکم را بیشکوه و رنجه دل دارند و بدعت آشکارا شود و خوارج زور آرند.» 6

اگرچه موضوع امامت و به ویژه حادثه سقیفه، ماجرایی است که میان اهل سنّت و شیعه شکافی عظیم پدید آورد، اما آنچه که در میان آثار و مکتوبات فراوان اندیشمندان اسلامی در طی 14 قرن گذشته دیده می شود، دیدگاه نزدیک و مشترک عالمان شیعه و سنّی به سرچشمه مشروعیت حاکمیّت دینی و فقهی و مجموعه وظایف آنهاست. دیدگاهی که تاکنون، هیچ خدشه ای در آن وارد نشده است.

انقلاب اسلامی و تحقق آرمان پیامبران
به جرأت می توان گفت که در هیچ برهه و مقطع زمانی، حقیقت تفکر ولایت الهی و دینی و حاکمیت فقه و فقاهت در گستره اجتماع، به اندازه دوران انقلاب اسلامی گسترش و ظهور و بروز پیدا نکرده است. در پیدایش حکومت اسلامی نگاه هر یک از یاران راستین امام(ره) مبتنی بر همان خطمشی اصولی و بنیادینی بود که عالمان دین، اعم از شیعه و سنّی بر آن تأکید داشتهاند. مجموعه این خطوط و اصول عقلی و دینی، برخواسته از نگاه توحیدی صاحبان این تفکر به زندگی بشر است. حضرت امام(ره) به عنوان بهترین و صلاحیتدارترین مرجع روزگار، توانست اصل ولایت فقیه را علاوه بر اثبات و تبیین به بهترین شکل در برابر دید همه دیدگان بشر قرار دهد. قدرت عمل و رهبری ویژه و فوقالعاده حضرت ایشان در این زمینه تا آنجا درخشید، که شیوه حاکمیّت فقهی امام(ره) در میان همه معتقدان به ادیان توحیدی و اندیشه های سیاسی، به عنوان یکی از برجسته ترین انواع حکومتهای دینی پذیرفته شد و در زمان سیطره حکومتهای غیر الهی و مادی، حاکمیت دین در جامعه، زنده و احیاء گشت. شاید بهترین معرّف و بازگو کننده زوایای پنهان فکری امام درباره حکومت دینی را بتوان از عملکرد 10 ساله حکومت فقهی ایشان دریافت، امّا هدفها و افقهای دوراندیشانه حضرت ایشان، در بند بند کلام آن حضرت یافت می شود.

حضرت امام خمینی (ره)، در هنگام تبعید در عراق، بحثی را با عنوان حکومت اسلامی و ولایت فقیه مطرح نمودند، که شاید در آن دوران عملی بودن آن برای هیچ یک از متدینان و اهل ایمان باور کردنی نبود و در ذهن کسی نمیگنجید. ایشان در مجموع این بحثها فرمودند:
«حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قوانین تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد... . تمام اختیاراتی که برای امام به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد عیناً برای فقها که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعیین شدهاند نیز جاری است... . ولایت که از شئون نبوت است به عنوان ارث به فقها میرسد... . فقها اوصیای دست دوم رسول اکرم هستند و اموری که از طرف رسول الله به ائمه واگذار شده رای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند چنان که حضرت امیر انجام داد... . فقها از طرف رسول الله (ص) به خلافت و حکومت منصوبند».7

این نگاه الهی و آسمانی به حکومت دینی و فقهی پس از پیروزی انقلاب نه تنها کم رنگ نشد بلکه با قوت بیشتری توسط ایشان مطرح شد.
« ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد ولایت فقیه چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است همان ولایت رسول الله است. اینها از ولایت رسول الله هم می ترسند خدا او ـ ولی فقیه ـ را ولی امر قرار داده است»8

حضرت امام با این دیدگاه حتی در برابر دیدگاه هایی که حکومت فقهی را، نوعی دیکتاتوری مذهبی! فرض نموده و آن را سیطره پاپهای اسلامی مینامیدند کوتاه نیامده و در بیاناتی در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی هنگام معرفی مهندس بازرگان به عنوان رییس دولت موقت در 15 بهمن 1357 فرمودند: «من ایشان را حاکم کردم یک نفر آدمی هستم که به واسطة ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم، ایشان را قرار دادم. ایشان را که من قرار دادم، واجب الاتباع است. ملت باید از او اتباع کند، یک حکومت عادی نیست، بلکه حکومت شرعی است. باید از او اتباع کنند. مخالف با این حکومت، مخالف با شرع است، قیام بر علیه شرع است.»

آسمانی و الهی بودن حکومت، نوع نگاهی بود که تا پایانی ترین لحظات عمر امام از سوی ایشان مطرح میشد. در روزهای پرحادثه سال 1366 سخنی که همه شبهه ها و پرسش های ذهنی درباره مشروعیت و اختیارات ولی فقیه را پاسخ می داد، جمله نورانی ایشان بود که فرمودند: «حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است»9 و این همان دیدگاهی بود که حضرت ایشان در 15 سال پیش از آن نیز در نجف با استدلال و برهان عقلی و نقلی آن را اثبات فرموده بودند و تا پایانیترین لحظه های عمر شریفشان بر آن تأکید داشتند. دیدگاهی که انقلاب اسلامی و نظام اسلامی را ثمره مجاهدت و تلاش پیامبران الهی می دانست و حاکم آن را دارای همان اختیارات پیامبران و اوصیای آنان.

مردی برای ولایت
در میان شاگردان و صحابی امام(ره) شاید کسی همچون آیت الله خامنه ای (مد ظله) مباحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی را به صورت جدی پیگیری ننموده باشد. تا آنجا که کنکاش های ایشان به مباحثه علمی و طلبگی با استاد و مرادشان یعنی حضرت امام(ره) در سال 1366 منجر شد و پاسخهای منطقی حضرت امام(ره) نکته های مبهم این عرصه را در برابر دیدگان ایشان باز نمود. مقام معظم رهبری به عنوان یکی از پیشتازان نهضت و روشنگران جامعه دینی در 4 سال پیش از پیروزی انقلاب و در ماه مبارک رمضان 1353 در مسجد امام حسن مجتبی(ع) شهر مشهد، بحث ولایت و حکوت اسلامی را به طریقه ای شیوا و گویا برای جوانان بازگو می نمودند. در آن جلسات به حق حاکمیت الهی و مشروعیت حکومت دینی از سوی خدا پرداخته و در مجموع این بحث ها فرمودند:
«امام یعنی آن حاکم و پیشوایی که از طرف پروردگار در آن جامعه تعیین می شود… یا خدا به نام و نشان [امام را] معین میکند؛ مثل اینکه امیر المومنین امام حسن و امام حسین و بقیه ائمه را معین کرد. یک وقت هم خدای متعال امام را به نام معین نمی کند، بلکه تنها به نشان معین میکند؛ مثل فرمایش امام [عصر] (عجلالله تعالی فرجه) که فرمودند: فامّا من کان من الفقها صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام أَن یُقلّدوه…10... هر کس که این نشان بر او تطبیق کرد آن امام می شود… امام یعنی پیشوا، یعنی حاکم، یعنی زمامدار، یعنی آن کسی که هر جا او رود، انسانها دنبالش می روند، که باید از سوی خدا باشد، عادل باشد منصف باشد، با دین باشد، با اراده باشد… اینطوری ولی را مشخص میکنند، این هم از طرف خداست. حاکم جامعه اسلامی چه کسی باشد؟ باید آن کسی باشد که خدا معین میکند… صاحبان فرمان (اولی الامر) یعنی چه؟ … اولی الامر که شیعه به آن معتقد است، آن اولی الامری است که خدا منشور فرمان را، به نام او کرده باشد، شیعه این را می خواهد. آن انسانی است که اگرچه «منکم» (از شما) است و جزو انسانها، اما ولایت را از خدا گرفته باشد، چرا که صاحب ولایت کبری، خداست … چون همه چیز برای خداست… انسانها باید تحت فرمان خدا باشند و هر چیزی که انسان را از اطاعت فرمان خدا باز دارد، طاغوت است… به طور کلی هر ولایت غیر خدایی، ولایت شیطانی و طاغوتی است. آن کسی که تحت فرمان ولی حقیقی زندگی نمی کند، باید بداند که تحت فرمان طاغوت و شیطان زندگی میکند… پیداست که شیطان و طاغوت انسان را به نور و معرفت و آسایش و رفاه و معنویت رهنمون نمی شود… و ولایت به جز ولایت خدا و جانشینانش ولایت طاغوت و شیطان است.» 11

این سخنان در برهه ای گفته شده که هنوز هیچ نشانه ای از تشکیل حکومت فقهی و دینی رخ ننموده و نشان از عمق هوشیاری و دوراندیشی رهبر فرزانه نظام اسلامی دارد. نگاه ایشان به آسمانی و الهی بودن حکومت، نکتهای است که همواره در سخنان و گفتارهای ایشان با تأکید آمده است. در سال جاری به واسطه انتشار گسترده شبهه مشروعیت زمینی ولی فقیه، بار دیگر از سوی ایشان درباره آسمانی بودن ولایت و حکومت دینی، موضعی صریح گرفته شد. ایشان فرمودند:
«بعضی ولایت فقیه را زمینی میدانند در حالی که ولایت فقیه امری آسمانی است. اصلاً تفاوت نظام اسلامی ما با نظام های دیگر دنیا در همین است.» 12
با این وصف هنوز عده ای بر باور دیگری ره میپویند.

روشنگران حکومت فقه و عدالت
در میان فهرست شاگردان راستین حضرت امام(ره) و اندیشمندانی که همواره در روشنگری، نظریهپردازی و تبیین اندیشه های ناب اسلامی کوشیده اند، می توان نامهای استاد مرتضی مطهری، آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جوادی آملی را در آغاز این فهرست یافت. این سه اندیشمند اسلامی در تبیین نظام ولایی اسلام، حکومت دینی، اداره جامعه با فقه و نحوه انتخاب حاکم اسلامی در کنار دیگر اندیشمندان، تلاشهای بسیاری نموده اند. ایشان، مشروعیت را از آن خدا دانسته و بر این باورند که حکومت امری است که از سوی خداوند به حاکم داده می شود. خلاصه ای از دیدگاه ها و نظرات این سه اندیشور اسلامی این چنین است:

استاد مرتضی مطهری: در این باره می فرمایند: «حقیقت این است که حکومت به مفهوم دموکراسی با حکومت به مفهوم اسلامی متفاوت است. حکومت اسلامی واقعاً ولایت و سرپرستی است و در این ولایت رأی و اراده مردم دخالت ندارد، نه از قبیل تفویض حق حکومت از طرف مردم است و نه از قبیل توکیل است، بلکه سلطةای است الهی و واقعاً ولایت و سرپرستی و قیومیت است و موضوع یک سلسله احکام شرعیه نیز هست... 13 مطابق اعتقاد شیعه و شخص امیر المومنین(ع) زمامداری و امامت در اسلام انتصابی و بر طبق نص است ... 14 شیعه همان گونه که نبوت یعنی راهنمایی دینی را از جانب خدا می داند، رهبری دینی را نیز «من جانب الله» می داند. پیامبر بزرگ هم راهنما بودند و هم رهبر. ختم نبوت ختم راهنمایی الهی با ارایه برنامه و راه است، اما ختم رهبری الهی نیست، ...15 نائب امام معصوم نیز به طور غیر مستقیم از ناحیه خداست و مقام او مقام مقدس و الهی است» 16

آیت الله جوادی آملی، نیز با شباهت بسیار فراوان با دیدگاه استاد مطهری چنین معتقدند:
«بیعت در فقه شیعه فقط کاشفیت دارد… بیعت در فرهنگ تشیع و فقه شیعه اثنا عشریه علامت حق است، نه علت آن. حق حاکمیت در نظام اسلامی از آن خدای سبحان است… آراء مردم نسبت به پذیرش حاکمیت قانون الهی علامت ثبوت حق بوده، نه علت آن … هرگز زمامدار اسلامی از طرف مردم یا خبرگان منصوب یا معزول نمی گردد. مجلس خبرگان فقط خبره تشخیص انتصاب فقیه جامع یا انعزال از اوست، نه سبب نصب یا موجب عزل. نمی توان چنین پنداشت که آراء مردم در اصل پذیرش دین و حقانیت قرآن و حاکمیت پیامبر و زمامداران امامان معصوم علامت است، نه علت؛ ولی نسبت به رهبری فقیه جامع الشرایط، علت است، نه علامت. روح این سخن که آراء مردم موجدِ حق حاکمیت فقیه جامع الشرایط است، این خواهد بود که فقیه آگاه به همه قوانین حکومت، نماینده مردم است، نه نایب امام عصر (عج)، زیرا نیابت خود را از مردم دریافت کرده و وکالت خویش را از موکلان خود دارد، نه آنکه نیابت خود را از طرف ولی عصر (عج) احراز کرده باشد... هرگز نباید بین تاثیر خارجی حضور مردم و بین تأثیر آن در ایجاد حق حاکمیت و علیت نسبت به اصل ولایت خلط نمود، و به بهانه تکریم آراء عمومی، حق حاکیمت را مجعول خلق [مردم] دانست و جنبه ربوبی آن را رها کرد... عهده داری ولایت و رهبری جامعه به عهده شخصی است که از ناحیه خداوند بر این مقام منصوب شده، باشد... شکی نیست که تعیین و انتصاب ولی فقیه در عصر غیبت، جهت رهبری و زعامت جامعه از سوی خداوند سبحان، ضروری و حتمی است... زمامداری در محور ولایت است، نه وکالت و نیابت تا آن که به تعین مردم تأمین شود. در اسلام شخص حاکمیت ندارد، بلکه فقه و عدالت است که حکومت می کند. از این رو ولی فقیه حق ندارد، به تبعیت از آراء مردم عمل نماید. در قانون اساسی برای این که توهم وکالت و یا نیابت ولی فقیه از مردم نرود، از رأی و انتخاب مردم سخن به میان نیامده است بلکه از پذیرش آنان که همان تولّی است، نه توکیل، سخن گفته است و خود خبرگان نیز در این قانون که به دلیل قدرت تمیز و تشخیص واسطه و وسیله شناخت «ولیّ» هستند، تنها انتصاب و یا انعزال ولی فقیه را تشخیص میدهند و هرگز عهده دار عزل و نصب ولی فقیه نمیباشند.» 17

آیت الله مصباح یزدی نیز با چنین دیدگاهی کاملاً همفکر و همراه بوده و در این زمینه بر این باورند: «حق حکمیت و حکومت و امر و نهی کردن اصالتاً از آن خدای متعال است. براساس نظر اسلام هیچ انسانی صرف نظر از اختیاری که خدا به او بدهد، حق حکومت و هیچ گونه تصرفی در انسانهای دیگر که ملک خدا هستند، ندارد… با پذیرفتن این اصل است که فلسفه سیاسی اسلام از سایر مکاتب موجود در این زمینه جدا می شود و نظریه ولایت فقیه با سایر نظریات حکومت و سیاست تفاوت اساسی پیدا میکند… ما هیچگاه نمی توانیم نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه را بر دموکراسی تطبیق کنیم.» 18

مجموع این نظرات نشان از آن دارد که شاگردان راستین حضرت امام، تا چه اندازه مبانی و دیدگاه حضرت امام(ره) و اسلام را شناخته و در این مسیر پابه پای او همراه و همفکر بوده اند. این در حالی است که اشتراک نظر و شباهت این آراء با نظرات متقدمین و متأخرین حکما و علمای اسلام، حیرت و شگفتی هر محققی را در یکپارچگی و همفکری آنان در پذیرش حکومت الهی، برمی انگیزد.

انقلاب اسلامی و حاکمیت دینی در طول 28 سال گذشته با فراز و نشیبهایی مواجه بوده است. در این فراز و نشیبها و مقاطع حساس هر کدام از شخصیتها آراء و نظرات گوناگون و ضد و نقیضی را اظهار نموده اند که در بررسی زمانی و تاریخی، نکته های شگفت آوری را نمایان می سازند. آقایان حسینعلی منتظری، یوسف صانعی، اکبر هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی، ـ دو رییس جمهور پیشین، ـ و همچنین حسن روحانی، علی اکبر محتشمی پور، مهدی کروبی، سیدمحمد موسوی بجنوردی، سیدحسین موسوی تبریزی، محمدجواد حجتی کرمانی و برخی دیگر از مدعیان پیرو خط امام از جمله افرادی هستند که با گذر زمان درباره نوع مشروعیت حکومت و حاکم، دیدگاهی متفاوت با دیدگاه های خود در دهه 60 به دست آورده اند. دیدگاه نوین این شخصیت ها، که علت تغییر آشکار و فاحش آن برای هیچ کسی معلوم نیست، در طی گذشت سه دهه حاکمیت دینی و سالهای پرفراز و نشیب انقلاب به دست آمده است. این شخصیت ها در سالهای اخیر مواضعی را اعلام نموده اند که با دیدگاه های دو دهه پیش آنان کاملاً در تضاد می باشد. در میان مواضع اعلام شده، می توان به تفاوت ها و تضادهای دیدگاه این شخصیت ها به مشروعیت نظام و ولی فقیه با دیدگاه های نخستینشان در دهه 60 پی برد.


در میان تجدید نظرطلبان قاعده «نصب حاکم از جانب خدا» حجج اسلام اکبر هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی، دو رییس جمهور پیشین، از جمله افرادی هستند که با گذر زمان درباره نوع مشروعیت حکومت و حاکم، دیدگاهی متفاوت با دیدگاه های خود در دهه 60 به دست آورده اند. دیدگاه نوین این دو شخصیت، که علت تغییر آشکار و فاحش آن برای هیچ کسی معلوم نیست، در طی گذشت سه دهه حاکمیت دینی و گذراندن دو دوره 8 ساله ریاست جمهوری به دست آمده است. آقای هاشمی رفسنجانی در دوران تبلیغات ریاست جمهوری دوره نهم مواضعی را اعلام نمود که با دیدگاه های دو دهه پیش او کاملاً در تضاد می باشد. در میان مواضعی که از سوی او اعلام شده، می توان به تفاوتها و تضادهای دیدگاه او به مشروعیت نظام و ولی فقیه، با دیدگاه های نخستین اش در دهه 60 پی برد. هاشمی رفسنجانی طی 2 سال گذشته چنین گفته است:
«ما از همان روز اول، به پدیده قدرت نگاه زمینی و واقع بینانه داشتیم. کسانی که آمدند و نگاه صرفاً متافیزیکی به قدرت را دامن زدند و آن را مرتب مطرح میکنند، قبول نداریم! از همان ابتدا امام خمینی هم همین را می گفت! حرفهای ایشان را ببینید که مشروعیت را به مردم می دهد! ... 19 ولی فقیه را خدا تعیین نکرده! اسلام غیر از زمان پیامبر (ص) و دوازده امام معصوم، نوع حکومت را تعیین نکرده است. راه تعیین حکومت، عُرفی است. بعضی افراد می گفتند که ولی فقیه را خدا تعیین کرده و اکنون هم بعضی ها این اعتقاد را دارند... .20 بارها از ایشان [امام] شنیدم که نباید برای ولی فقیه شخصیتی متافیزیکی متصور شد. هر مقامی فقط با رأی این مردم است که مستقر می شود. من تعابیری که مورد غیر از امام معصوم از مقامات را به جانشینی پیامبر یاد میکنند، قبول ندارم...! همه نهادها منبعث از آرای مردم هستند...21 مردم سالاری و سپردن سرنوشت سیاسی انسانها به دست خودشان، نمونه ای از حرکت عظیم خاتمیت در اسلام است.22»


درست در 20 سال پیش از ارائه این دیدگاهها و مواضع تجدیدنظر طلبانه، هاشمی رفسنجانی موضعی کاملاً متفاوت را مطرح نموده و به صورتی مدافعانه از آسمانی بودن حکومت دینی گرفته بود. هاشمی رفسنجانی در سالهای 1359 و 1360 چنین می گوید: «این امتیاز شیعه است، ولایت را یک چیز آسمانی می بینیم. حکومت ولایت، صلاحیت شرعی می خواهد... .23 این انقلاب قابل مقایسه با هیچ یک از انقلابات بشری نیست؛ بلکه آن را باید حلقه ای از حلقه های انقلابهای آسمانی دانست. ولایت فقیه برمی گردد به اینکه سر نخ حکومت از خداست... یک نظریه در دنیای اسلام این است که حکومت بالاصاله مال خداست و خداوند این حکومت را برای افراد معینی داده، آن افراد اسمشان آن موقع برده شده. دوازده نفر بودند و بعد از آن ها هم شرایط خاص لازم دارد و کسی که نیابت میکند از طرف آنها که همان فقها هستند که ما اسمش را میگذاریم ولایت فقیه. یک نظر هم این است که نه! حکومت انتخابی است و مردم هر کس را، هر فاسق و فاجر را می توانند بر خودشان مسلط کنند.24»

این تفاوت دیدگاه در مواضع سردار اصلاحات! یعنی سیدمحمد خاتمی نیز آشکارا دیده می شود. سیدمحمد خاتمی 20 سال پیش، در تاریخ 4 اسفند 1363 در جمع مردم چنین گفته است: «حاکم را رأی مردم تعیین نمی کند، حاکم را خدا معین می کند. برخلاف حکومتهای عرفی حالا از هر نوعش باشند... در اسلام رأی مردم، انسانی را حاکم نمیگرداند. حکومت ملاکهای واقعی دارد که خدا بیان کرده... در زمان غیبت ملاک ها حاکمند. خدا و پیغمبر خدا و اولیاء معصوم خدا، ملاک ها را مشخص کرده اند که عبارت است از دانایی، تدبیر و تقوی. در رأس دانایی ها، دانایی به دین خدا است... در نظام اسلامی همین ملاک ها باید بر مردم حاکم باشد. این امور، اموری نیست که به رأی مردم ایجاد بشود.» 25
20 سال پس از ایراد این سخنان سیدمحمد خاتمی در جمع هواداران سیاسیاش، سخنانی جدید می گفت که با سخنان پیشین او فاصله ای داشت از آسمان تا زمین؛ فاصله ای به اندازه همان نگاه زمینی او به مشروعیت ولیّ و حاکم مسلمین!

او چنین گفته بود: «از نظر من دموکراسی فقط تحت شرایطی خاص محقق می شود: اول این که قدرت باید منشأ زمینی داشته باشد که با خواست مردم همراه شود، دوم این که این قدرت باید در برابر ملت مسئول باشد، سوم این که ملت باید قادر باشد در صورتی که بخواهد قدرت را تغییر دهد. اگردر نظر بگیریم که اسلام می تواند خود را با این معیارها تطابق دهد، آنگاه می توانیم اسلامی سازگار با دموکراسی را متصور شویم. من شخصاً اسلام را تحت شکل معاصرش این طور درک می کنم.» 26


از بندبند جملات و کلمات می توان به خوبی تفاوت و فاصله این نوع نگاه را با نگاه حکمای اسلام، و حضرت امام(ره) نسبت به مشروعیت نظام اسلامی دریافت. با توجه به این دیدگاه، می توان از میان اسناد و مدارک به جا مانده در مطبوعات و تاریخ انقلاب دیدگاه نخستین این شخصیت را نیز به نظاره نشست. در سالهای آغازین دهه 60 این شخصیت در نوشتارها، سخنرانی ها و مواضع خود مستقیم و آشکار مشروعیت حکومت و حاکم دینی را از آن خدا می دانست.


این تغییر دیدگاه ها تنها در این دو رییس جمهور دیده نشد، بلکه بسیاری از روحانیون مدعی پیروی خط امام(ره) با گذشت زمان از دیدگاه آسمانی و الهی حضرت امام، فاصله فراوانی گرفتند.
جالبترین این افراد پس از دو رئیس جمهور پیشین، حسینعلی منتظری است، منتظری فردی است که با نگارش کتاب 2 جلدی «ولایت فقیه» به عنوان یکی از حامیان اصلی نظریه ولایت در دهه 50 و 60 شناخته می شد و همواره به منصوب بودن حاکمان فقیه از سوی خدا تأکید می کرد. اما او نیز مانند برخی دیدگاه و حرفهای جدیدتری یافته بود. دیدگاهی که با دیدگاه حضرت امام(ره) و حتی دیدگاه خودش در دهه 60، فاصله فراوانی داشت.


حسینعلی منتظری در مصاحبه ای عنوان کرده بود: «نظریه انتصاب فقیه پایه شرعی ندارد»27 این شخصیت تجدید نظرطلب تا آنجا از نظرات پیشین خود درباره ولایت فقیه، وظایف و اختیارات ولیّ حاکم و پایگاه مشروعیت آن بازگشته بود که مخالفترین عناصر ضد انقلاب و نظریه پردازان مقابله با ولایت فقیه از او تمجید می نمودند. عزت الله سحابی از فعالان نهضت آزادی چنین گفته است: «امروز دیگر حتی منتظری پایه گذار! اندیشه ولایت فقیه هم (از اندیشه خود عدول کرده و در درون حاکمیت هم زمزمه هایی در مورد تعدیل ولایت فقیه به گوش میرسد!» 28


پس از حسینعلی منتظری یکی دیگر از شخصیتهایی که از نظرات پیشین خود به شدت عدول کرده است، شیخ یوسف صانعی است که با دیدگاه های جدید خود اوج فاصله از نظرات پیشین خود را نشان میدهد. شیخ یوسف صانعی در کتاب ولایت فقیه که در سالهای دهة 60 انتشار یافته چنین می گوید: «ولایت فقیه سایه ای از ولایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) است و به یک معنی خود ولایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) می باشد. من نمی دانم که چگونه باید تعبیر کرد، امّا این همان ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) در قالب ولایت فقیه جلوه میکند و در قالب ولایت فقیه متبلور و روشن می شود... اساس قانون اساسی ولایت فقیه است... تمام ارزش این قانون اساسی به آن است که ولی عصر (عجلالله تعالی فرجه) یعنی نماینده او، آن را پذیرفته است و چون نماینده ولی عصر (عجلالله تعالی فرجه) آن را پذیرفته، ما نیز آن را میپذیریم»29


این در حالی است که 16 سال بعد شیخ یوسف صانعی با فاصله ای بسیار زیاد از مواضع پیشین خود ولایت فقیه را عنصری کاملاً غیر آسمانی و زمینی برشمرد. شیخ یوسف صانعی که 16 سال پیش ولایت فقیه را نمی دانست چگونه باید تعبیر نماید و از آن به ولایت ولی عصر و حجت زمان (عجلالله تعالی فرجه) یاد مینمود و حتی اعتبار و ارزش قانون اساسی را به ولایت فقیه مرتبط می ساخت این روزها چنین اظهار می دارد: «مجلس و شورا در فرض تزاحمش با بقیه افراد و آراء در حکومت، نظر مجلس شورا مقدم است.» 30


به راستی در این 20 سال چه گذشته است که آنها به این نتیجه رسیده اند؟ آیا نظرات پیشین این افراد درست بوده است یا نظرات فعلی آنان؟ آیا امام(ره) و حکمای اسلام در اشتباه و راه غلط بودند یا اینان؟ به راستی چه بر سر برخی از شخصیت های سیاسی و علمی آمده است که چنین در اندیشه های خود تجدید نظر نموده و گام در مسیر اصلاح طلبی نهاده اند؟


دیگر مدعیان پیروی خط امام نیز که از این دیدگاه فاصله گرفته بودند وضعیتی شبیه حسینعلی منتظری و شیخ یوسف صانعی را داشتند. شاید اگر بخواهیم مواضع این افراد در روزهای نخست پیروزی انقلاب را منتشر سازیم، خود دیباچه ای مستقل می طلبد ولی تنها با اشارهای اندک به آراء و نظرات آنان در این دوره انقلاب به تفاوت آشکار دیدگاه های آنان با نظریه الهی بودن ولایت فقیه می توان پی برد.
مهدی عبایی خراسانی بر این باور بود: «حکومت دینی مشروعیت خود را از رأی مردم می گیرد!» 31


مهدی کروبی می گوید: «تئوری نصب، زیرآب ولایت فقیه را می زند، گرچه امام هم در ابتدا نظرشان نصب بود!» 32
حسن روحانی بر این باور است: «عده ای می گویند: در ایران رده بالای نظام [ولی فقیه] را خداوند تعین می کند و ما کاشف هستیم و می توانیم نظر خداوند متعال را کشف کنیم، خودشان هم نمیدانند چه می گویند»33
مجید انصاری می گوید: «حکومت اسلامی نه محبوبیتش؛ بلکه مشروعیتش به رأی مردم است»34


سیدمحمد موسوی بجنوردی اظهار میدارد: «حکومت متوقف بر قدرت است و تا قدرت نباشد حکومت معنا ندارد قدرت نیز پدیده مقبولیت می باشد و تا زمانی که مردم بیعت نکنند، قدرت معنا ندارد.» 35
علی اکبر محتشمی پور معتقد است: «در کشور ما مشروعیت و حقانیت از رأی مردم است. در همه امور و مراحل مشروعیت نظام و نه صرفاً مقبولیت آن براساس رأی مردم است.» 36
حسین موسوی تبریزی می گوید: «خداوند صد در صد امور اجتماعی و سیاسی کشور را به خود مردم داده است...37زمامداری و مشروعیت رهبری، با انتخاب و رأی مردم است»38
محمدجواد حجتی کرمانی اظهار میدارد: «رضایت مردم نه تنها در مقبولیت، بلکه حتی در مشروعیت حکومت شرط است»39


و محمدتقی فاضل میبدی چنین می گوید: «مردم هستند که ولی فقیه را از طریق انتخابات مشروعیت می بخشند.» 40
با نگاهی بسیار گذرا و کوتاه به آراء و نظرات این افراد در سالهای نخست انقلاب به خوبی تفاوتها و تناقض های آشکاری را بر مردمان این زمان روشن خواهد نمود و فاصله فراوان دیدگاه های امروز این شخصیت ها با مواضع پیشین خود را نشان میدهد. شاید اگر می خواستیم گوش های از مواضع پیشین این شخصیتها را ارائه کنیم خود دفتری بلند از این تضادها و تفاوت ها میشد. این تفاوتها و تناقص ها اگرچه امروز در هیاهوها و غوغاهای رسانه ای پنهان مانده اند، اما حقیقت هیچ گاه در پس ابر باقی نمی ماند.

زمین نشستگان
در بین این آراء و نظرات کسانی هم هستند که تاکنون همواره کوشیده اند تا ولایت و حکومت را امری کاملاً زمینی و خاکی تلقی نمایند. گروهی که عقیده خاکی و زمینی بودن مشروعیت را دامن میزنند، بر این باورند که هیچ گروه، شخص و قدرتی حتی خداوند، حق اعمال حاکمیت بر بندگان را ندارد و بشر آزاد از همه قیود خلق شده است، حتی اخلاق و دین. مجموعه تفکرات این گروه، بر پایه اصول لیبرال دموکراسی و اصالت اکثریت عامه بنا نهاده شده است. شاید بتوان محمدکاظم شریعتمداری ـ روحانی سرشناس موافق رژیم طاغوت ـ را از نخستین کسانی برشمرد که با دیدگاه حضرت امام در مشروعیت آسمانی و الهی حکومت دینی، به مخالفت و رویارویی جدّی پرداخت. شریعتمداری در نخستین روزهای انقلاب اسلامی و همزمان با برگزاری مجلس خبرگان قانون اساسی، که در حال بررسی اصل ولایت فقیه بود، به شدت ازاین اصل انتقاد کرد و چنین گفت: «اصالت با ملت است،قدرت مال ملت است، در ولایت فقیه قدرت حاکمیت مردم نباید فراموش شود»41


این انتقاد در 3 روز پس از سخنان این روحانی سرشناس مدافع شاه، به شیوهای اهانتآمیز از سوی جبهه ملی در قالب بیانیهای تکرار شد. جبهه ملی ولایت فقیه، را نوعی دیکتاتوری مذهبی برشمرد و حکومت فقهای اسلام - که به تعبیر امام(ره)، وارثان انبیاء و ائمه معصوم هستند ـ را به حکومت موبدان زرتشت ایران باستان و کشیش های قرون وسطای اروپا تشبیه نمودند. 42
ابوالحسن بنی صدر، رییس جمهور متواری ایران نیز چند ماه پس از این مواضع، دیدگاه خود را اعلام نمود و «تشخیص و مشروعیت ولی فقیه را با مردم دانست»43
تکرار این دیدگاه از سوی گروهک منافقین، و دیگر گروههای چپ و راست ضد انقلاب تکرار میشد و با آنکه نام حضرت امام(ره) را به عنوان رهبر و «پدر جامعه!» با احترام بر زبان می بردند، اما در دل همان دیدگاه «پدر معنوی خود در نهضت آزادی»44 و جبهه ملی را پسندیده و بر آن باور بودند. باوری که در خرداد 1360 با اعلام نبرد مسلّحانه علیه انقلاب اسلامی، در عمل به خوبی، خود را فاش ساخت.


دیدگاه زمینی به ولایت و حکومت دینی، با حضور امام(ره) فقط در میان دشمنان آشکار انقلاب اظهار می شد و در میان مدعیان پیروی از خط امام(ره) کسی را یارای آشکار ساختن فاصله فکری خود با امام نبود، اما پس از گذشت 20 سال همه فاصله ها و شکاف ها رخ نمود و آنچه در دلها نهان بود، در گذر زمان آشکار شد.


دوران سازندگی و توسعه سیاسی بهترین فرصتی بود که دیدگاه های نهان شده در پستوی دل ها، رخ بنماید. سازندگی و اصلاحات بسترهایی بودند، که به خوبی می شد با موج سواری بر آن، دیدگاه های زمینی، را به بهانه نقد و بررسی و جست و جو و تحقیق در محافل علمی و دانشگاهی و حوزوی مطرح ساخته و آن را ترویج نمود. ترویج این آراء و دیدگاه زمینی هدفی را پی می گرفت که فقط آگاهی یافتن از آن هدف خود گویای همه زوایای پنهان و نهان این ماجراست. به این نظرات و آراء توجه کنید:
عبد الکریم سروش به عنوان رهبر فکری جریان اصلاح طلب می گوید: «نظریه ولایت فقیه از همان ابتدای کار برای من بسیار قابل تأمل بود. به قول مولانا الله الله اشتری بر نردبان! ... 45 ولایت فقیه یک تئوری اقلیت شیعه است که خیلی نیز جوان است... . 46 ما چیزی به نام حکومت دینی نداریم و خود پیامبر هم حاکم دینی نبود! چه رسد به دیگران و جانشینانش! این چنین نیست که متدین فقیه پارسا و عالم دین بودن حق ویژهای برای کسی بیاورد که به حاکمیت دست پیدا کند. »47
محمدرضا خاتمی دبیر کل حزب مشارکت، بهتر از هر کس دیگری این هدف را فاش ساخت. وی گفت: «یکی از بزرگترین دستاوردهای دوران 8 ساله [دوم خرداد] آن است که حکومت از جایگاه آسمانی و ملکوتیاش به زمین نشست! حتی اگر امام غایب و معصوم در رأس حکومت قرار بگیرد، باید بتوان به او انتقاد کرد و از عملکردش ایراد گرفت و در ملاء عام استیضاحش کرد!... تکلیف حکومت غیر معصوم [ولایت فقیه] که روشن است، همه زمینی اند... . 48 برخی مشروعیت خود را از آسمان دانسته و برخی ناشی از رأی مردم. مشروعیت زمان امام، در حال حاضر وجود ندارد و وظیفه ماست که مبانی مشروعیت را واحد کنیم! ... 49 واژه حکم حکومتی را ما اصلاً قبول نداریم.. و با آن مخالفیم.» 50


حسین مرعشی، از اعضای فعّال کارگزاران سازندگی چنین گفت: «اگر ما بتوانیم رابطه ولایت فقیه و احزاب را تعریف کنیم موفق به حل مشکل احزاب میشویم. در این رابطه در دنیا تنها دو شیوه وجود دارد، یا نفر اول کشور مسوولیت ندارد، تقدس دارد! و در حوزه سیاسی وارد نمی شود و همه سیاسیون هم به او احترام میگذارد و یا مسوولیت دارد و انتخابش نتیجه یک کار سیاسی است. در انگلیس سیستم پارلمانی است و نخست وزیر از آن بیرون میآید و در هر حال چون آن شخص پاسخگوست! روی کار آمدنش از طریق مبارزه سیاسی است!» 51


حسن یوسفی اشکوری اظهار داشت: «دستگاه خلافت جز نکبت و منبع مستمر شر و فساد برای مسلمانان چیزی نداشته است و دین و دنیای ما از خلافت فقها بینیاز است... اقتدار پیامبر هم آسمانی نبود، بلکه ناشی از شورا بود و ربطی به نبوت او نداشت.» 52
عطاءالله مهاجرانی گفت: «حکومت پیامبر نه بر اساس وحی، که براساس رأی مردم بود، حضرت علی هم هیچ گاه نگفته که من از طرف خدا منصوب شده ام!» 53


احمد شیرزاد بر این باور است که: «ارکان نظام بدون استثنا مشروعیت و اصالتشان را از رأی مردم کسب می کنند»54
هادی قابل نیز گفت: «تا زمانی که عدهای معتقدند که خداوند یک عده خاص را برگزیده، مشکلات جامعه حل نخواهد شد.» 55
عماد الدین باقی اظهار داشت: «مشروعیت و اختیارات ـ رهبری و سه قوه ـ از رأی مردم ناشی می شود.» 56


رجبعلی مزروعی بیان داشت: «پایه مشروعیت حکومتها براساس رأی مردم است»57
سردبیر مجله گوناگون چنین نوشت: «این نظریه که ولی فقیه از طرف خدا مامور است و خبرگان رهبری او را کشف می کنند؛ قطعاً با هیج عقل و تدبیری سازگار نیست.» 58
تقی رحمانی گفت: «تأکید افراد قدرتمند خبرگان بر فراقانونی بودن رهبری با جمهوریت تعارض دارد. طبق قانون مشروعیت از طرف خداوند به مردم و از طرف مردم به نمایندگان آنها داده می شود.» 59
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز در بیانیه ای اعلام کرد: «متحجران و مرتجعان، امروزه ولایت فقیه را منتسب از ناحیه خداوند می دانند که رأی مردم در آن فاقد اعتبار است.» 60
محسن آرمین گفت: «عده ای می گویند حاکم مسلمانان از طرف خداوند منصوب می شود و نقش مردم کشف است، این منطق اموی است.» 61


مصطفی کواکبیان در گفتوگویی خاطرنشان ساخت: «مادامی که مردم در کار نباشند، مجلس خبرگان هم نیست. مشروعیت رهبر از مشروعیت خبرگان و مشروعیت خبرگان از رأی مردم است.» 62
حسین انصاری راد گفت: «هیچ کس از طرف خدا، رسول و امام نیابتی برای تعیین حاکم و مدیر ندارد.» 63


مصطفی تاج زاده بر این عقیده است که: «ما ملاکی جز رأی مردم نداریم و هر ملاکی جز راه مردم به توتالیتاریسم می انجامد؛ حتی اگر او خود را نایب امام زمان بداند.» 64
عزت الله سحابی از بنیانگذاران نهضت آزادی چنین می گوید: «مذهب در جامعه باید باشد، امّا در حکومت نباید باشد... دین رسالت حکومت و اداره جامعه بشری را ندارد. ما حکومت دینی یا حکومت دین نداریم.» 65


این سخنان فقط گوشه ای بود از هزاران هزار جمله و سخنی که در این چند سال پر هیاهو و پرغوغا، در مقابل دیدگاه امام و رهبری و بسیاری از فقیهان و عالمان دینی علیه مشروعیت الهی ولایت فقیه گفته و نوشته شده است. با همه این فراز و نشیبها و مخالفت ها و دشمنی ها، آنچه که تاریخ انقلاب بر همه ذهن ها و وجدان های بیدار و آگاه روشن ساخته است و دشمنان انقلاب و اسلام نیز به خوبی آن را فهمیده اند، همان فراز نورانی و درخشانی است که فرمانروای همیشگی ایران زمین، علی بن موسی الرضا(ع)، فرموده اند: «الامام امینُ فی ارضه و حجة علی عباده و خلیفه فی بلاده»66
«امام امانتدار خداست در زمین و حجت خداست در میان مردمان و خلیفه خداست در آبادی ها و سرزمین ها»

حسن طاهری، سردبیر نشریه فرهنگ پویا

پی نوشت ها:
1. نقش علما در سیاست ـ دکتر محسن بهشتی سرشت، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.
2. همان، ص 22.
3. چهارمقاله عروضی، علی نظامی عروضی سمرقندی، تصحیح علامه محمد قزوینی، انتشارات جامی، ص 17 و 18.
4. حکمة الاشراق ـ شیخ شهاب الدین سهرودی، ج 2، ص 11 و 12.
5. آراء اهلِ المدینه الفاضله ـ ابونصر فارابی، ص 89،چاپ قاهره.
6. سیر الملوک (سیاست نامه) خواجه نظام الملک ـ تصحیح هیوبرت دارک، انتشارات علمی و فرهنگی، 1372، فصل هشتم، ص 79، و 80.
7. ولایت فقیه ـ امام خمینی ـ مؤسسه نشر آثار حضرت امام(ره)، به ترتیب صفحات 33 ـ 46 ـ 59 ـ 65 ـ 122.
8. صحیفه نور، ج 11، ص 26 و 133.
9. 16 / 2 / 1366 – مطبوعات.
10. وسایل الشیعه، ج 18، ص 95.
11. ولایت ـ سیدعلی خامنهای ـ انتشارات سازمان تبلیغات، صفحات 18 ـ 43 ـ 89 ـ 103 ـ 105 ـ 120.
12. 14 / 3 / 85، مطبوعات.
13. یادداشتهای استاد، ج 5، ص 292.
14. مجموعه آثار، ج 16، ص 330، جاذبه و دافعه علی.
15. امامت و رهبری، مرتضی مطهری، ص 28.
16. اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، ج 1، ص 171.
17. ولایت فقیه، آیتالله جوادی آملی، انتشارات اسراء، صفحات 19، 182، 184، 187.
18. نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه ـ مباحث استاد مصباح یزدی ـ به کوشش: محمدمهدی نادری قمی انتشارات مؤسسه آموزشی امام، ص 18.
19. روزنامه اعتماد، سیاستنامه، 27/8/81، ص 8.
20. روزنامه اعتماد، 12/11/83، ص 1.
21. سالنامه شرق، 1383.
22. روزنامه جوان، 12/6/84، ص 2.
23. پیام شاهدان، 24/12/59.
24. پیام شاهدان، 13/4/60
25. روزنامه کیهان، 7/4/84، ص 4.
26. روزنامه سلام هموطن، 17/1/84، ص 4.
27. پیام هاجر، شهریور 77، ش 236.
28. هفته نامه ایران فردا، 2/11/78، ش 68، ص 24 و 25.
29. کتاب ولایت فقیه، یوسف صانعی، 1366، ص 151و 246 و 247.
30. روزنامه یاسنو، 1/4/82.
31. هفتهنامه گوناگون، 15/6/82، ش 29، ص 2.
32. روزنامه جهان اسلام، 23/9/77، ص 6.
33. روزنامه مردم سالاری، 22/12/84، ص 2.
34. روزنامه مردمسالاری، 15/8/81، ص 3.
35. روزنامه همبستگی، 18/3/81، ص 2.
36. روزنامه اقبال، 19/10/83، ص 1.
37. روزنامه مردم سالاری، 4/6/82، ص 2.
38. روزنامه همبستگی، 24/10/84، ص 2.
39. روزنامه شرق، 27/10/84، ص 7.
40. روزنامه مردم سالاری، 11/12/80، ص 2.
41. اطلاعات، 1 مهر 1385، ص 2.
42. اطلاعات، 3 مهر 1385، ص 2.
43. اطلاعات، 17 دی 1358.
44. تعبیری که حضرت امام در سال 67 درباره مهندس بازرگان – دبیر نهضت آزادی – به کار برد و به او لقب «پدر معنوی منافقین» را بخشید.
45. نامه، اسفند 82، ش 29، ص 33.
46. جامعه نو، دی 83، ش 23 ص 4.
47. ماهنامه خرد، خرداد 84، ش 38 ص 61.
48. روزنامه اقبال، 31/1/84، ص 3.
49. روزنامه توسعه، 18/12/80، ص 3.
50. روزنامه اقبال، 1/2/84، ص 3.
51. مطبوعات، 25/7/85.
52. ماهنامه آفتاب، فروردین 81، ش 14، ص 41.
53. روزنامه همبستگی، 4/5/82، ص 2.
54. روزنامه مردم سالاری، 7/3/82، ص 3.
55. روزنامه مردم سالاری، 20/4/81، ص 12.
56. ماهنامه آفتاب، آذر 80، ش 10، ص 43.
57. آفتاب یزد، 11/11/82، ص 11.
58. نشریه گوناگون، 8/6/82، ش 28، ص 2.
59. پیام هامون، 4/11/78، ش 56، ص 3.
60. روزنامه همبستگی، 9/4/83، ص 7.
61. مجله عصر ما، 18/3/79، ش 165، ص 6.
62. روزنامه مردم سالاری، 22/7/81، ص 12.
63. روزنامه همبستگی، 3/12/83، ص 2.
64. مجله چشمانداز ایران، مرداد 83، ش 26، ص 49.
65. هفته نامه سایهبان، 5/8/82، ش 42، ص 5 و 8.
66. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 219.

لینک

رفسنجانی: مخالف گنجاندن ولایت فقیه در قانون اساسی بودم

چنانچه این مسئله از سوی فرد دیگری غیر از هاشمی پس از گذشت 3 دهه مطرح می شد،
جنجال هایی زیادی برانگیخته می شد
و وی به سرعت با ضدیت با امام متهم می شد.


رفسنجانی:
همين آقاي بهزاد نبوي و گروهش آن موقع پدر اينها (نهضت آزادیها) را در مي آوردند ...
آقاي خاتمي يک بار به من گفتند من که از اصلاحات چيزي نگفتم، کلمه اصلاحات را بعداً ديگران درست کردند ...


***

هاشمی رفسنجانی در مجموعه مصاحبه های صادق زیباکلام با وی درخصوص نظر خود پیرامون گنجاندن اصل ولایت فقیه در قانون اساسی جمهوری اسلامی براي اولين بار اظهار داشت: شايد خيلي ها ندانند که وقتي در مجلس خبرگان به بحث ولايت فقيه که توسط عده يي مطرح شد، رسيديم من مخالفت کردم.
رفسنجانی در کتاب جدیدی که شامل مجموعه مصاحبه های زیباکلام با وی می باشد، با بیان اینکه همواره طرف تعادل و تساهل بوده است، افزود: حالا اگر يادم باشد مثال هاي زيادي مي توانم براي شما بياورم که نشان مي دهد من همواره مخالف ديدگاه ها و نظرات راديکال تند و افراطي بودم. در همه موارد و عملاً پيرامون همه مسائل. به عنوان مثال بحث هايي که در مجلس خبرگان بر سر بندهاي مختلف قانون و حتي اصل ولايت فقيه داشتيم کاملاً مبين خط و جهت تفکر سياسي من است.
وی ادامه می دهد: شايد خيلي ها ندانند که وقتي در مجلس خبرگان به بحث ولايت فقيه که توسط عده يي مطرح شد، رسيديم من مخالفت کردم. البته الان کساني هستند که خيلي منتقدانه و حتي مخالف با ولايت فقيه برخورد مي کنند اما در سال هاي 59-58 و در مجلس خبرگان درست عکس امروزشان حرف مي زنند. خوشبختانه متن همه مذاکرات به طور کامل وجود دارد. آقاي آذري قمي وقتي اين اواخر مخالف شده بود، در جلسه گفته بود که آقاي هاشمي در زمان تنفس يکي از جلسات مجلس خبرگان گفته است- تعبيري را از من نقل کرد و من يادم نبود- اينکه شما مي گوييد ولي فقيه نمي شود، ناصرالدين شاه مي شود. در بحث ها اين گونه بودم. يا مثلاً وقتي بحث رهبري مطرح بود، مي دانيد که قبلاً در قانون اساسي ما هم شوراي رهبري و هم رهبري تکي داشتيم. وقتي که مي خواستيم اصلاح کنيم عده يي گفتند که شوراي رهبري نه و فقط رهبري. هم من مخالفت کردم و هم آقاي خامنه يي مخالفت کردند. من و ايشان در جهت مخالف صحبت کرديم ولي خوب به رغم مخالفت ما با حذف شوراي رهبري، پيشنهاد حذف رأي آورد.
مخالفت هاشمی با گنجاندن ولایت فقیه در حالی به صورت رسمی و برای نخستین بار از سوی او بیان می شود که مشهور است اعضاء نهضت آزادی نیز از موافقان این دیدگاه بوده اند. با این حال، چنانچه این مسئله از سوی فرد دیگری غیر از هاشمی پس از گذشت 3 دهه مطرح می شد، جنجال هایی زیادی برانگیخته می شد و وی به سرعت با ضدیت با امام متهم می شد.
هاشمی در بخش دیگری از این کتاب می گوید: هميشه مخالف برخوردهاي تند با نهضت آزادي ها بودم؛ چه در گذشته و چه امروز. در حالي که همين هايي که الان جزء اصلاح طلب ها هستند به امام نامه نوشتند و از ايشان حکم محکوميت نهضت آزادي را خواستند و گرفتند. مگر نبود؟ در مجلس اول (1363-1358) که نهضتي ها در مجلس بودند براي من دفاع از مهندس بازرگان و دوستان شان مشکل بود. دائماً مشکل داشتيم، بچه ها تند و داغ بودند. همين آقاي بهزاد نبوي و گروهش آن موقع پدر اينها را در مي آوردند.
وی می افزاید: خيلي از کساني که امروزه دوم خردادي شده اند، آن روزها از فرط تندروي وضعيتي را براي ملي - مذهبي درآورده بودند که براي آنها آمدن در مجلس هم سخت بود زيرا کساني در اطراف در ورودي مجلس عليه آنان ديگران را تحريک مي کردند... شما يک بار مذاکرات مجلس را بخوانيد و ببينيد وقتي من تنش زدايي را در سياست خارجي مطرح کردم، اصلاح طلب هاي امروز در مجلس چه گفتند. يک بار روزنامه سلام را با اين ديد بخوانيد... همين آقاي عباس عبدي که مظهر حرکت اينها است، ببينيد چه چيزهايي از سياست خارجي و تنش زدايي نوشتند و حالا خودشان دارند، اينگونه عمل مي کنند.
هاشمی درباره شباهت سحابی و کیانوری از رهبران حزب توده نیز می افزاید: آقاي سحابي مثال خوبي است. از ايشان بپرسيد که مصادره کارخانه هاي بزرگ و اينها را چه کسي بعد از انقلاب در شوراي انقلاب (که ايشان عضو شوراي انقلاب و رئيس سازمان برنامه و بودجه بودند و در مجلس هم حضور داشتند) مطرح کرد؟ يا اينکه کلمه ليبراليسم به عنوان يک ضدارزش مختص آقاي پيمان است و آن را به آقايان نهضت آزادي لقب داده بود و آقاي دکتر سحابي هم حرف زشتي به ايشان مي گفت که فلان فلان شده اين لقب را به ما داد.
وی در این مجموعه گفتگوها همچنین خاطرنشان می کند: حتي آقاي خاتمي يک بار به من گفتند من که از اصلاحات چيزي نگفتم، کلمه اصلاحات را بعداً ديگران درست کردند. حرف هاي من همان ها بود که قبلاً آنها را با شما در ميان گذاشته بودم.
پیش از این، صادق زیباکلام درباره این کتاب و گفتگوهای خود با رفسنجانی گفته بود: بخش عمده‌ي سوالات و انتقادات مربوط به موضع خودم بوده است و بايد بگويم در اين چهار- پنج سال هرچقدر بيشتر با آقاي هاشمي صحبت كردم به اين قضيه پي‌بردم كه ايشان آدم ليبرال و متساهلي است.

منبع


***

دفتر هاشمي رفسنجاني:
مطالب كتاب «هاشمي بدون روتوش» غيرمستند و مخدوش است

اعتقاد و وفاداري آيت الله هاشمي رفسنجاني به ولايت فقيه اظهر من الشمس است.
بر اساس ديدگاه شيعه در زمان غيبت امام زمان(عج) افرادي با شرايط خاص، علمي و فكري مي توانند همان حكومت ائمه را تشكيل دهند.

منبع

حسینیان: معلوم شد سعید امامی بیگناه بود

ابعاد تازه‌اي از قتلهاي زنجيره‌اي از زبان روح الله حسينيان (رییس مرکز اسناد انقلاب) در دانشگاه صنعتي اميركبير

...
فضايي بوجود آمد كه جريان دوم خرداد شروع كرد اين قتل‌ها را به گردن جناح رقيب بيندازد و آقاي سروش در آن زمان در مقاله‌ و سخنراني‌هايي علت اين قتل‌ها را علت ايدئولوژيك عنوان كرد.
عده‌اي هم وزارت اطلاعات و نيروهاي امنيتي را متهم كردند.
من قبل از آن دوران قائم مقام دادستان انقلاب در وزارت اطلاعات بودم و به همين خاطر با بدنه وزارت ارتباط داشتم،
بعد از تحقيقات و به دست‌ آوردن اطلاعات متوجه شدم كه عامل اصلي اين قتل‌ها آقاي كاظمي معروف به «موسوي» از جريان دوم خرداد بود.
يكي از مقام هاي اجرايي كشور در ديداري كه از وزارت اطلاعات داشت گفته بود كه آقاي موسوي از ذخاير ما در وزارت اطلاعات هستند.
اين آقاي موسوي برنامه‌ريز و هدايت‌‌گر بوده است.
برنامه‌ريزي‌ قتل‌ها توسط كساني كه مورد اعتماد جناح دوم خرداد بود بسيار سؤال‌برانگيز بود.
بعداز پيگيري‌ها معلوم شد جريان حساب‌شده‌اي پشت اين قضيه است كه به دنبال نابود كردن وزارت اطلاعات بوده است چرا كه آقاي دُري‌ نجف‌آبادي را وادار به استعفا كردند.
آنها به دنبال بازداشت 50 مديركل كارآزموده و متدين وزارت اطلاعات بودند.
در آن زمان شايعات غيراخلاقي براي اين افراد درست كردند و اعتراض اول من در آن شرايط به بازجوها بود چرا كه معتقدم بودم پرونده بايد دست افراد بي‌طرفي باشد.
من در آن زمان نمي‌خواستم تا صحبت‌هايم منتشر شود
اما حكمت الهي بر اين تعلق گرفت كه صحبت‌هايم منتشر شود و مدتي نگذشته بود كه آقايان به برخي از حرف‌هاي بنده رسيدند و قبول كردند كه بازجوها پرونده را منحرف كرده‌‌‌اند.
من در جواب به آنها گفتم كه به دنبال جنجال و تشنج نيستم اما شما نمي‌توانيد دوستانتان را كنترل كنيد و همين هم شد و شروع كردند به متهم كردن افراد بي‌گناه و حتي به من اتهام دادند كه فتواي قتل صادر كرده‌ام.

پس از رسيدگي‌هاي ابتدايي توسط گروه بازجوهاي جديد مشخص شد كه سعيد امامي و برخي دوستان بي‌گناه كه مورد اتهام واقع شده بودند هيچ نقشي در قتل‌هاي زنجيره‌اي نداشتند.
اما آنها (جناح دوم خرداد) پرونده را تكميل كردند و كيفرخواست هم عليه رقباي موسوي و ديگر عوامل اجرايي صادر شد.
در آن زمان اطلاعاتي به دست آورديم كه روزنامه‌هاي زنجيره‌اي در يك جلسه‌اي به اين نتيجه رسيدند
كه اعلام كنند صاحبان فتواي قتل براي محفوظ شدن خودشان عامل واسطه بين خود و اجراكنندگان قتل يعني سعيد امامي را كشته‌‌اند
به‌ همين خاطر تصميم گرفتم تا بازي آنها را برهم بزنم و با حضور در مراسم ختم سعيد امامي نقشه اصلي آنها تحت‌الشعاع تخريب من قرار گرفت.

آنها (جناح دوم خرداد) مدعي هستند كه پرونده را رسيدگي كردند و كسي‌كه فرمانده بوده و كساني‌كه مجري بوده‌اند محاكمه شده‌اند
اما اگر روزي دستم مي‌رسيد و اين قدرت را داشتم اين پرونده را باز مي‌كردم و ريشه‌هاي اين قضيه را بيرون مي‌كشيدم.
يكي از موانعي بودم كه جلوي خشونت اين دوم خردادي‌ها را قبل از دوم خرداد گرفتم.
اگر من نبودم خيلي خشونت‌ها اتفاق مي‌افتاد و من 70 نامه اعتراض‌آميز نسبت به برخورد آنها با متهمين نوشتم و يك روز كه وقت آن برسد آنها را منتشر خواهم كرد.

***

قضیه منتظری؛
امام (ره) چند مرتبه به شوراي عالي قضايي گفته بودند كه به پرونده سيدمهدي هاشمي رسيدگي كنند
آن زمان به دليل قدرت منتظري كسي حاضر نمي‌شد به اين پرونده رسيدگي كند تا اينكه امام تصميم گرفتند مجدداً دادگاه ويژه روحانيت را راه‌اندازي نمايد تا پرونده رسيدگي شود.
بعد از اين پيگيري‌ها مشخص شد كه اينها قاتل شمس‌آبادي هستند و امام اصرار داشتند تا اطلاعات به آقاي منتظري داده و وي قانع شود.
...
امام در پاسخ به آنها گفتند كه از اصرار شما نامه را پس نمي‌گيرم بلكه از اين مي‌ترسم مبادا مردم عصباني و احساسي شده و بروند آقاي منتظري را بكشند.

***

قضیه عبدالله شهبازی؛
آقاي (عبدالله) شهبازي يكي از اعضاي حزب توده بود كه دستگير شد،
در زندان توبه و بعد از آن ادعاي مسلماني كرد
و در كارهاي نويسندگي و تاريخ شروع به همكاري كرد.
من هيچ دوستي با آقاي شهبازي نداشته‌ام،
در يك كنفرانس تاريخ معاصر از ما عكسي گرفتند كه برخي سايت‌ها در يك كار شيطنت‌آميز آنرا مدرك دوستي ما دانستند.
...
اما اينها فيلمي درست كردند كه بر اساس آن شعبان بي‌مخ به منزل آيت‌الله كاشاني حمله كرده بود در صورتي كه شعبان بي‌مخ پس از حمله 9 اسفند 1331 به منزل مصدق تير خورد و دستگير شد و تا شب 28 مرداد 1332 در زندان بود
...
ما اين تحريف را تذكر داديم و اين مسئله براي آقاي شهبازي گران آمد و در زير عكس من نوشت كه اين هم حجت‌الاسلام حسينيان فرد بي‌سوادي است كه اخيرا كتاب‌هاي زيادي را مي‌نويسد.

متن کامل و منبع:
http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8702171115

سخنرانی قبلی حسینیان در زمان قتلهای زنجیره ای که جنجال آفرید:
http://eventfile.blogspot.com/2008/03/blog-post_4377.html


نظرات عبدالله شهبازی در مورد سعید امامی

...
سعيد امامي همکاري خود را در آمريکا با واحد اطلاعات نخست‌وزيري
(اداره کل هشتم سابق ساواک، ويژه فعاليت‌هاي ضد جاسوسي عليه بلوک شرق و اتحاد شوروي سابق)،
که توسط خسرو قنبري تهراني و سعيد حجاريان اداره مي‌شد، آغاز کرد و
سرانجام، توسط سعيد حجاريان، به عضويت وزارت اطلاعات درآمد.
سعيد امامي کار خود را به عنوان کارشناس و تحليل‌گر مسائل بين‌المللي آغاز نمود، به‌تدريج با حمايت فلاحيان برکشيده شد و سرانجام به مدت هشت سال معاونت امنيت اين وزارتخانه را به دست گرفت.
در اين دوران، نام سعيد امامي با حوادثي مشکوک پيوند خورد که من از همان زمان وقوع، بي‌آن‌که بدانم عامل آن‌چه کساني بودند،
بر اساس تحليل، به ضرس قاطع اين اقدامات را به سرويس اطلاعاتي اسرائيل منتسب مي‌کردم.
قتل شاپور بختيار، قتل عبدالرحمن قاسملو، کشتار رستوران ميکونوس، قتل کشيشان مسيحي در شيراز، قتل برخي شخصيت‌هاي اهل سنت و غيره و غيره ...
...
سرانجام، پس از رسوايي بزرگ انتقال موشک به بلژيک، ظاهراً براي حمله به ساختمان مقر پيمان ناتو، که به ايران منتسب شد
و جنجالي بزرگ برانگيخت،
با دستور مقام معظم رهبري،
فلاحيان، وزير وقت اطلاعات، مجبور به برکناري سعيد امامي از معاونت امنيت شد.
ولي فلاحيان سعيد امامي را تنبيه نکرد
...
ماجراي «قتل‌هاي زنجيره‌اي»،
به عنوان يکي از پيچيده‌ترين توطئه‌هاي سرويس‌هاي اطلاعاتي غرب براي براندازي نظام جمهوري اسلامي ايران، ...
...

منبع:
http://shahbazi.org/Oligarchy/Oligarchy_Me.htm

امام خمينى: آقاى مصباح ذوشهادتين است


مقدمه:
آیت الله مصباح یزدی در سن ۲۷ سالگی به درجه اجتهاد نایل آمد،
اما با این حال تا ۸ سال در دروس فقه و اصول امام خمینی
و تا ۱۵ سال در درس آیت الله بهجت
و تا ۲ سال در درس آیت الله اراکی شرکت می‌کرد.
وی از برجسته ترین شاگردان درس تفسیر و فلسفه علامه طباطبایی نیز به شمار می‎رود.
فعالیتهای سیاسی وی با شهيد دكتر بهشتى، شهيد باهنر و هاشمي رفسنجانى بوده است.
وی در سال 1369 به عنوان نماينده مجلس خبرگان از استان خوزستان و اخيرا نيز از تهران به
نمايندگى مجلس خبرگان برگزيده شده است.

ايشان هم اكنون رياست مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى(ره) را از جانب آیت الله خامنه ای رهبر انقلاب برعهده دارد.



 حضرت امام خمينى (ره)
به نقل از آيت الله مسعودى خمينى از شاگردان امام خمینی:
« آقاى مصباح ذوشهادتين است.»

علامه طباطبایی (ره)
به نقل از حجة الاسلام آقاى شيخ اصغر مرواريد:
« آقاى مصباح از بين شاگردان من مثل انجير مى ماند كه هيچ چيز آن دور ريخته نمى شود.»


مرحوم آیت الله مشکینی:
« اگر ده نفر عالم بزرگ در حوزه پيدا كنيد ، يقينا يكي از آنها آيت الله مصباح است.
ما به عظمت او معتقديم ، ما او را دوست داريم ، او يكي از خزينه هاي وجودي ماست .
يكي از بزرگان حوزه ماست ، من خودم علاقه به اين آقا دارم ، براي اينكه شمشير برنده اسلام در مقابل كفر است ، لذا خيلي با او دشمن هستند.»

شهيد آيت الله بهشتى:
دوست عزيز و دانشمند محترم ...
خيلي زودتر از اين مي خواستم براي شما نامه بنويسم ولى در پى ساعت دنجى بودم كه بتوانم با
آقاى مصباح كه « مصباح دوستان »‌است
با فكرى فارغ گفتگو كنم و از اينگونه ساعت ها كم بهره برده‌ام.
(ياران امام به روايت اسناد ساواك ج2 ص 422)

دايرة المعارف فلسفه راتلج، نسخه ديجيتالي، لندن:
«حوزه علميه‌ى قم، علاوه بر خمينى، اشخاصى چون محمد حسين طباطبايى، مرتضى مطهرى، و محمد تقى مصباح يزدى را پرورش داده است كه با تفكر مؤثر خود به مبارزه با چالشى برخاستند كه از سوى غرب متوجه فلسفه اسلامى شده بود.
اين كار نبايد اصولاً يك راهبرد انفعالى و عكس العملى در برابر غرب تلقى شود؛
چرا كه مصباح بسيارى از شاگردان خود را براى تحصيل در غرب و جدى گرفتن افكار علمى و منطقى، آنگونه كه در غرب بدان پرداخته مى شود، ترغيب نموده است.
همچنين، گرچه بيشتر فعاليتهاى علمى مصباح بر آراء ملاصدرا متمركز بوده، ولى چنين نيست كه نظريات وى را غير منتقدانه بپذيرد.
به طور خاص، وى مفهوم هيولاى اولى را كه ملا صدرا آنرا به عنوان قوه‌ى محض براى موجودات تلقى مىكند مورد نقد قرار مىدهد. او اين اصل را كه «قوه‌ى وجود» قبل از خود موجودات وجود داشته باشد زير سؤال مى برد؛ چرا كه جز موجودات، چيز ديگرى وجود ندارد.
به علاوه، مصباح معتقد است بسياري از «نسبت» ها ماهيت حقيقى نيستند.
براى نمونه، در قلمرو امور ذهنى، ممكن است مفهوم «زير» را به رابطه‌ى ميان يك ميز با كتاب اطلاق كنيم اما اطلاق اين مفهوم كه وابسته به فاعل شناسا (و نتيجه‌ى انتزاع ذهنى) بوده، مستلزم آن نيست كه «زير» در عالم واقع هم واجد ماهيتى باشد.»

ديدار صمیمانه حضرات آیات جوادی آملی و مصباح يزدی در مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) 06/12/1384






نظرعلامه حسن زاده آملی در مورد مصباح

نظرات آیت الله خامنه ای در مورد آیت الله مصباح یزدی

حجت الاسلام والمسلمین سید حمید روحانی،
از شاگردان امام خمینی (ره)
من مصباح را میشناسم، تمام گناه مصباح این بود ...


آیت‌الله مصباح و شرح فرار از دست ساواک

حقیقت اندیشه امام خمینی (ره) در سرمقاله روزنامه کیهان

نامه تاریخی امام خمینی (ره) و ولایت مطلقه فقیه

نظرعلامه حسن زاده آملی در مورد مصباح

علامه حسن زاده آملی:
« آقاي مصباح انسان زحمت كشيده اي است.
من با ايشان همدرس و همبحث بوده ام.
خدا را شاهد ميگيرم كه پشت سر ايشان نماز مي خوانم.
از ديشب كه اين مطلب را شنيدم حالم دگرگون است.
آيا مخالفين مي خواهند اين جا را بوسني كنند ؟!
اف برشما.»

نظرات آیت الله خامنه ای در مورد آیت الله مصباح یزدی

آیت الله خامنه ای:
با مرحوم شهيد مطهري هم همين جور برخورد كردند.


برگرفته از متن سخنرانی آیت الله خامنه ای در سال 1378 در ديدار با دانشجويان:
«بنده نزديك به چهل سال است كه جناب آقاي مصباح را مي شناسم و به ايشان به عنوان يك فقيه، فيلسوف، متفكر و صاحب نظر در مسائل اساسي اسلام ارادت قلبي دارم. اگر خداوند متعال به نسل كنوني ما اين توفيق را نداد كه از شخصيت هايي مانند علامه طباطبايي و شهيد مطهري استفاده كند، اما به لطف خدا، اين شخصيت عزيز و عظيم القدر، خلأ آن عزيزان را در زمان ما پر مي كند... اين هجوم هاي تبليغاتي كه به شخصيت هاي برجسته و انسان هاي والا و بااخلاق برجسته وارد مي كنند، نشان دهنده اهداف و نيات دشمن است. يك نفر مثل جناب آقاي مصباح كه حقيقتا اين شخصيت عزيز، جزو شخصيت هايي است كه همه دلسوزان اسلام و معارف اسلامي از اعماق دل بايستي قدردان و سپاس گزار اين مرد عزيز باشند، مورد هجوم تبليغاتي قرار مي گيرند! حرف رسا و نافذ، منطق قوي و مستحكم هر جايي كه باشد، آن جا را دشمن زود تشخيص مي دهد، چون حسابگر است. دشمن آن جا را مي شناسد و به مقابله اش مي آيد. با مرحوم شهيد مطهري هم همين جور برخورد كردند.»


آیت الله خامنه ای
در ديدار مسؤولان دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم28/06/1384
«مجموعه‌اى از متفكران، علما، و سابقه‌دارها در امر دين ...عقبه تئوريك نظام هستند و آن را تشكيل مى‌دهند ...
الان ما در حوزه قم علمايى داريم‌، بزرگانى داريم، صاحب‌نظرانى داريم، انديشه‌پردازان يا تئوريسين‌ها و ايدئولوگ‌هايى داريم، ...
ما شخصيت علمىِ فكرىِ روشنفكرىِ برجسته‌اى مثل آقاى مصباح يزدى را در قم داريم ...»