نظرات مختلف در مورد ولايت فقيه

فاصله تا کجاست؟ از زمين تا آسمان / نظرات مختلف در مورد ولايت فقيه (شيخ مفيد، سهروردي، امام خميني، آيت الله خامنه اي، آيت الله مطهري، آيت الله جوادي آملي، آيت الله مصباح يزدي، رفسنجاني، خاتمي، صانعي، منتظري، سروش، کروبي و ...)

سید محمد خاتمی 20 سال پیش:
«حاکم را رأی مردم تعیین نمی کند، حاکم را خدا معین می کند. در اسلام رأی مردم، انسانی را حاکم نمیگرداند ... این امور، اموری نیست که به رأی مردم ایجاد بشود.»

سید محمد خاتمی 20 سال بعد:
«قدرت باید منشأ زمینی داشته باشد که با خواست مردم همراه شود...»

صانعی در کتاب ولایت فقیه خود در سالهای دهه 60 (دوسال قبل از رحلت امام خمینی):
«ولایت فقیه سایه ای از ولایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) است و به یک معنی خود ولایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) می باشد. من نمی دانم که چگونه باید تعبیر کرد، امّا این همان ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) در قالب ولایت فقیه جلوه میکند و در قالب ولایت فقیه متبلور و روشن می شود... اساس قانون اساسی ولایت فقیه است... تمام ارزش این قانون اساسی به آن است که ولی عصر (عجلالله تعالی فرجه) یعنی نماینده او، آن را پذیرفته است و چون نماینده ولی عصر (عجلالله تعالی فرجه) آن را پذیرفته، ما نیز آن را میپذیریم»

صانعی 16 سال بعد:
«مجلس و شورا در فرض تزاحمش با بقیه افراد و آراء در حکومت، نظر مجلس شورا مقدم است.»

صانعی 20 سال بعد:
«خداوند در امور سياسي هيچ كسي را قيم بر مردم قرار نداده است.»

عبدالکریم سروش:
ما چیزی به نام حکومت دینی نداریم و خود پیامبر هم حاکم دینی نبود! چه رسد به دیگران و جانشینانش! این چنین نیست که متدین فقیه پارسا و عالم دین بودن حق ویژه ای برای کسی بیاورد که به حاکمیت دست پیدا کند.

امام خمینی:
تمام اختیاراتی که برای امام به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد عیناً برای فقها که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعیین شدهاند نیز جاری است... ولایت که از شئون نبوت است به عنوان ارث به فقها میرسد ... فقها اوصیای دست دوم رسول اکرم هستند و اموری که از طرف رسول الله به ائمه واگذار شده رای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند چنان که حضرت امیر انجام داد... فقها از طرف رسول الله صلی الله علیه و آله به خلافت و حکومت منصوبند.

چه کسی اجازه حکومت بر بندگان را به والیان و حاکمان سپرده است؟ این پرسشی است که همواره در میان عالمان و اندیشمندان سیاست و جامعه، غبار آلودترین صحنه ها و پرتنشترین بحثها را آفریده است. پرسشی که در میان تفکرات اسلامی و آراء سیاسی مسلمانان، از سوی حکیمان و عالمان شیعه و سنّی، پاسخی مشترک و واحد، به آن داده شده است. «حق حاکمیت از آن خداست و هیچ کسی جز او سرچشمه مشروعیت حکومتها نمی تواند، قرار گیرد» این دیدگاه از سوی هر دو تفکر شیعه و سنّی در اسلام پذیرفته شده و هرگونه مشروع دانستن حکومت ها به جز خدا، نوعی شرک ورزیدن و عدم اعتقاد صحیح به اسلام برشمرده می شود.

بزرگان و عالمان شیعه در طی 1100 سال دوره غیبت کبری، همواره به عنوان حاکمان حقیقی جامعه شیعی و عناصری مشروعیت یافته از اراده الهی، امور جامعه شیعیان را تدبیر مینموده اند.
نگاهی به زندگی و حوادث دوران حیات و آراء و نظرات افرادی هم چون، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ مفید، سیدمرتضی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلّی، شهید اول و شهید ثانی، مقدس اردبیلی، شیخ بهایی، شیخ جعفر کاشف الغطاء، ملا احمد نراقی، شیخ مرتضی انصاری، میرزای شیرازی، آخوند خراسانی، شیخ فضلالله نوری، سیدابوالحسن اصفهانی، آیت الله بروجردی و حضرت امام خمینی گواه این اعتقاد عمیق و ریشهدار تاریخی است، که در قرون متمادی، فقیهان پارسا و آگاه به زمان مهرههای پراکنده و امور متفرقه شیعیان را به ریسمان حاکمیت دینی و فقهی، یکپارچه و متحد میساختند. 1

شیعیان پس از حکومت 10 ساله پیامبر خدا (ص) و دولت عدل و قسط 5 ساله علی بن ابی طالب(ع)، جز در ادوار بسیار کوتاهی همچون حکومتهای آل بویه در مازندران و سربداران در خراسان، از حکومت دینی و فقهی اسلام تجربهای را در پیشرو نداشتند؛ با این حال دقتنظر در اتخاذ تدبیرها و تحلیل حوادث روزگار این عالمان و بررسی شرایط آن با هیچ قاعده و معادله سیاسی قابل تحلیل نیست! مهمترین فصل خیزش و رشد تفکر حکومت فقهی و دینی به صورت کاربردی و عملی از دوران حکومت صفویه آغاز شد و با گذشت 4 قرن پیشرفته ترین نوع حکومت دینی، با راهبری ولایت فقیه در قرن 14 هجری و با ظهور انقلاب اسلامی، رخ نمود. در این میان نگاه ها و آراء فیلسوفان، حکیمان و عالمان شیعه و سنّی در خور توجه است. این آراء و نظرات در جای جای آثار ادبی، فلسفی، اعتقادی، کلامی و فقهی بزرگان اسلام دیده می شود. نزدیکی و شباهت آراء عالمان شیعه و سنّی و اشتراک دیدگاه آنان به سرچشمه مشروعیت حکومت، از نکاتی است که می توان آن را در جایجای تفکرات اسلامی در هر فرقهای به آسانی جست. شیخ مفید به عنوان یکی از ارکان و پایههای فکری و اعتقادی شیعیان، در هزار سال پیش در کتاب «مقنعه» خود حالات و انواع گوناگون حکومت بر جامعه مسلمین را مورد بررسی قرار داده و در هر شرایطی مشروعیت آن را منوط به اذن و اراده الهی بر میشمرد. شیخ مفید ولایت را به عنوان عنصری می شناسد که در زمینه های مربوط به قضا، اجرای حدود و تدبیر امور مسلمین و تأسیس حکومت، مورد نیاز حاکم اسلامی می باشد و حاکم اسلامی دارای ولایت، باید از جانب خداوند تعیین شده باشد. چرا که حاکم مسلمانان باید منصوب از جانب خدا و معصومین(علیه السلام) باشد. در غیر این صورت حاکم اجازه تصرف و دخالت در زمینه های فوق را نخواهد داشت. 2

نگاه این عالم بزرگ شیعه هنگامی که در کنار نگاه بزرگان اهل سنّت مورد بررسی قرار میگیرد، اشتراک نظر و نگاه واحد بزرگان و اندیشمندان مسلمان اعم از شیعه و سنّی در این مقوله آشکارتر می شود.
«عروضی سمرقندی»، از نویسندگان و حکمای اهل سنّت در 8 قرن پیش در این زمینه چنین می گوید: «[و نبی را] نائبی باید، هر آینه تا شرع و سنت او برپای دارد و این کس باید که افضل آن جمع و اکمل آن وقت بود، تا این شریعت را احیاء کند و این سنت را امضاء نماید و او را امام خوانند و این امام با آفاق مشرق و مغرب و شمال و جنوب نتواند رسد، تا اثر حفظ او به قاصی و دانی رسد و امر و نهی او به عاقل و جاهل، لابد او رانائبان بایند، که به اطراف عالم این نوبت همی دارند و از ایشان هر یکی را این قوّت نباشد که این جمله به عنف تقریر کند، لابد سائسی باید و قاهری لازم آید، آن سائس و قاهر را ملک خوانند اعنی حاکم، و این نیابت را حکومت، پس حاکم نائب امام است و امام نائب پیامبر و پیغامبر نائب خدای عز و جلّ و خود سیّد ولد آدم میفرماید: «الدین و الملک توأمان» دین و ملک دو برادر همزادند که در شکل و معنی از یکدیگر هیچ زیادت و نقصان ندارند. پس به حکم این قضیّت بعد از پیغامبری هیچ حملی، گرانتر از حکومت و هیچ عملی قویتر از ملک نیست. پس از نزدیکان او کسانی بایند که حل و عقد عالم و صلاح و فساد بندگان خدای به مشورت و رأی و تدبیر ایشان باز بسته بود و باید که هر یک از ایشان افضل و اکمل وقت باشند.» 3

این دیدگاه در کنار دیدگاه حکیم متألّه و فیلسوف اشراقی و عالم شیعی نزدیکی و همفکری متفکران اسلامی را در زمینه مشروعیت الهی حکومت اسلامی نشان میدهد. حکیم شهاب الدین سهروردی می گوید:
«جهان هیچ گاه از حکمت (علم کامل) و از وجود کسی که دارای حکمت باشد و حجج و بینّات خدا نزد او باشد خالی نبوده است و این چنین کسی، خلیفه خداست در زمین و تا زمین و آسمان برپاست چنین خواهد بود و زمین از وجود چنین کسی خالی نخواهد ماند… پس در هر زمان چون شخصی به هم رسد که خدایی باشد و نمونه کامل علم و عمل، ریاست جامعه به اوست و او خلیفه خداست در زمین و زمین هرگز از چنین انسانی تهی نخواهد بود»4
این نگاه مشترک عالمان شیعه و سنّی از آن روست که اثبات مشروعیت حکومت دینی از سوی خدا، آن قدر روشن و آشکار و دارای بینّه و شواهد عقلی ابتدایی و بدیهی است، که جای هیچ تردیدی در پذیرش آن به جای نمیگذارد. این نگاه مشترک در وظایف حاکم و والی حکومت دینی نیز دیده می شود. ابونصر فارابی یکی از بزرگترین حکمای شیعه چنین می گوید:
«هر عضوی از اعضای مدینه فاضله را صلاحیت آن نیست که ریاست مدینه فاضله را برعهده گیرد. رییس مدینه فاضله نمی تواند هر کسی باشد… همه مردم بر حسب فطرت به معلم نیازمندند و هم باید از راه تربیت و تمرین به مراحلی که برای آن آمادگی دارند برسند. این رییس هم معلم است و هم مرشد و مدبّر… اگر چنین پیش آمد که به روزگاری اینگونه رییسی برای مدینه فاضله در دسترس نبود، باید شرایع و احکامی که این رییس و دیگر همانندان او ـ که در پیش بودند ـ وضع کرده اند بگیرند و همانها را قوانین قطعی جامعه قرار دهند.» 5

خواجه نظام الملک، از اندیشمندان و سیاستمداران اهل سنّت نیز درباره اهمیت و لزوم اهتمام و آگاهی حاکم بر امور دین و شرع چنین می گوید:
«بر حاکم واجب است در کار دین پژوهش کردن و فرایض و سنت و فرمانهای خدای تعالی به جای آوردن … و بس روزگاری برنیاید که بیشتر احکام شریعت و تفسیر قرآن و اخیار رسول(ص) او را معلوم گردد و حفظ شود و راه کار دینی و دنیاوی و تدبیر و صواب بر او گشاده شود و هیچ بدمذهب و مبتدع او را از راه نتواند برد و قوی رأی گردد و در عدل و انصاف بیافزاید و هوی و بدعت از مملکت او برخیزد و بر دست او کارهای بزرگ برآید و مادت شر و فساد و فتنه، از روزگار دولت او منقطع گردد و دست اصل صلاح قوی شود و مفسد نماند و در این جهان نیک نامی باشد و در آن جهان رستگاری و درجه بلند و ثواب بیشمار یابد و مردمان در عهد او به علم آموختن رغبت بیشتر کنند… و نیکوترین چیزی که حاکم را باید، دین درست است زیرا که حکومت و دین همچون دو برادرند. هرگه که در مملکت اضطرابی پدید آید، در دین نیز خلل آید و بد دینان و مفسدان پدید آیند و هرگه که کار دین با خلل باشد، مملکت شوریده بود و مفسدان قوت گیرند و حاکم را بیشکوه و رنجه دل دارند و بدعت آشکارا شود و خوارج زور آرند.» 6

اگرچه موضوع امامت و به ویژه حادثه سقیفه، ماجرایی است که میان اهل سنّت و شیعه شکافی عظیم پدید آورد، اما آنچه که در میان آثار و مکتوبات فراوان اندیشمندان اسلامی در طی 14 قرن گذشته دیده می شود، دیدگاه نزدیک و مشترک عالمان شیعه و سنّی به سرچشمه مشروعیت حاکمیّت دینی و فقهی و مجموعه وظایف آنهاست. دیدگاهی که تاکنون، هیچ خدشه ای در آن وارد نشده است.

انقلاب اسلامی و تحقق آرمان پیامبران
به جرأت می توان گفت که در هیچ برهه و مقطع زمانی، حقیقت تفکر ولایت الهی و دینی و حاکمیت فقه و فقاهت در گستره اجتماع، به اندازه دوران انقلاب اسلامی گسترش و ظهور و بروز پیدا نکرده است. در پیدایش حکومت اسلامی نگاه هر یک از یاران راستین امام(ره) مبتنی بر همان خطمشی اصولی و بنیادینی بود که عالمان دین، اعم از شیعه و سنّی بر آن تأکید داشتهاند. مجموعه این خطوط و اصول عقلی و دینی، برخواسته از نگاه توحیدی صاحبان این تفکر به زندگی بشر است. حضرت امام(ره) به عنوان بهترین و صلاحیتدارترین مرجع روزگار، توانست اصل ولایت فقیه را علاوه بر اثبات و تبیین به بهترین شکل در برابر دید همه دیدگان بشر قرار دهد. قدرت عمل و رهبری ویژه و فوقالعاده حضرت ایشان در این زمینه تا آنجا درخشید، که شیوه حاکمیّت فقهی امام(ره) در میان همه معتقدان به ادیان توحیدی و اندیشه های سیاسی، به عنوان یکی از برجسته ترین انواع حکومتهای دینی پذیرفته شد و در زمان سیطره حکومتهای غیر الهی و مادی، حاکمیت دین در جامعه، زنده و احیاء گشت. شاید بهترین معرّف و بازگو کننده زوایای پنهان فکری امام درباره حکومت دینی را بتوان از عملکرد 10 ساله حکومت فقهی ایشان دریافت، امّا هدفها و افقهای دوراندیشانه حضرت ایشان، در بند بند کلام آن حضرت یافت می شود.

حضرت امام خمینی (ره)، در هنگام تبعید در عراق، بحثی را با عنوان حکومت اسلامی و ولایت فقیه مطرح نمودند، که شاید در آن دوران عملی بودن آن برای هیچ یک از متدینان و اهل ایمان باور کردنی نبود و در ذهن کسی نمیگنجید. ایشان در مجموع این بحثها فرمودند:
«حکومت اسلامی نه استبدادی است و نه مطلقه، بلکه مشروطه است البته نه مشروطه به معنای متعارف فعلی آن که تصویب قوانین تابع آراء اشخاص و اکثریت باشد... . تمام اختیاراتی که برای امام به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد عیناً برای فقها که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعیین شدهاند نیز جاری است... . ولایت که از شئون نبوت است به عنوان ارث به فقها میرسد... . فقها اوصیای دست دوم رسول اکرم هستند و اموری که از طرف رسول الله به ائمه واگذار شده رای آنان نیز ثابت است و باید تمام کارهای رسول خدا را انجام دهند چنان که حضرت امیر انجام داد... . فقها از طرف رسول الله (ص) به خلافت و حکومت منصوبند».7

این نگاه الهی و آسمانی به حکومت دینی و فقهی پس از پیروزی انقلاب نه تنها کم رنگ نشد بلکه با قوت بیشتری توسط ایشان مطرح شد.
« ولایت فقیه همان ولایت رسول الله است قضیه ولایت فقیه یک چیزی نیست که مجلس خبرگان ایجاد کرده باشد ولایت فقیه چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است همان ولایت رسول الله است. اینها از ولایت رسول الله هم می ترسند خدا او ـ ولی فقیه ـ را ولی امر قرار داده است»8

حضرت امام با این دیدگاه حتی در برابر دیدگاه هایی که حکومت فقهی را، نوعی دیکتاتوری مذهبی! فرض نموده و آن را سیطره پاپهای اسلامی مینامیدند کوتاه نیامده و در بیاناتی در جمع خبرنگاران داخلی و خارجی هنگام معرفی مهندس بازرگان به عنوان رییس دولت موقت در 15 بهمن 1357 فرمودند: «من ایشان را حاکم کردم یک نفر آدمی هستم که به واسطة ولایتی که از طرف شارع مقدس دارم، ایشان را قرار دادم. ایشان را که من قرار دادم، واجب الاتباع است. ملت باید از او اتباع کند، یک حکومت عادی نیست، بلکه حکومت شرعی است. باید از او اتباع کنند. مخالف با این حکومت، مخالف با شرع است، قیام بر علیه شرع است.»

آسمانی و الهی بودن حکومت، نوع نگاهی بود که تا پایانی ترین لحظات عمر امام از سوی ایشان مطرح میشد. در روزهای پرحادثه سال 1366 سخنی که همه شبهه ها و پرسش های ذهنی درباره مشروعیت و اختیارات ولی فقیه را پاسخ می داد، جمله نورانی ایشان بود که فرمودند: «حکومت شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله (ص) است»9 و این همان دیدگاهی بود که حضرت ایشان در 15 سال پیش از آن نیز در نجف با استدلال و برهان عقلی و نقلی آن را اثبات فرموده بودند و تا پایانیترین لحظه های عمر شریفشان بر آن تأکید داشتند. دیدگاهی که انقلاب اسلامی و نظام اسلامی را ثمره مجاهدت و تلاش پیامبران الهی می دانست و حاکم آن را دارای همان اختیارات پیامبران و اوصیای آنان.

مردی برای ولایت
در میان شاگردان و صحابی امام(ره) شاید کسی همچون آیت الله خامنه ای (مد ظله) مباحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی را به صورت جدی پیگیری ننموده باشد. تا آنجا که کنکاش های ایشان به مباحثه علمی و طلبگی با استاد و مرادشان یعنی حضرت امام(ره) در سال 1366 منجر شد و پاسخهای منطقی حضرت امام(ره) نکته های مبهم این عرصه را در برابر دیدگان ایشان باز نمود. مقام معظم رهبری به عنوان یکی از پیشتازان نهضت و روشنگران جامعه دینی در 4 سال پیش از پیروزی انقلاب و در ماه مبارک رمضان 1353 در مسجد امام حسن مجتبی(ع) شهر مشهد، بحث ولایت و حکوت اسلامی را به طریقه ای شیوا و گویا برای جوانان بازگو می نمودند. در آن جلسات به حق حاکمیت الهی و مشروعیت حکومت دینی از سوی خدا پرداخته و در مجموع این بحث ها فرمودند:
«امام یعنی آن حاکم و پیشوایی که از طرف پروردگار در آن جامعه تعیین می شود… یا خدا به نام و نشان [امام را] معین میکند؛ مثل اینکه امیر المومنین امام حسن و امام حسین و بقیه ائمه را معین کرد. یک وقت هم خدای متعال امام را به نام معین نمی کند، بلکه تنها به نشان معین میکند؛ مثل فرمایش امام [عصر] (عجلالله تعالی فرجه) که فرمودند: فامّا من کان من الفقها صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام أَن یُقلّدوه…10... هر کس که این نشان بر او تطبیق کرد آن امام می شود… امام یعنی پیشوا، یعنی حاکم، یعنی زمامدار، یعنی آن کسی که هر جا او رود، انسانها دنبالش می روند، که باید از سوی خدا باشد، عادل باشد منصف باشد، با دین باشد، با اراده باشد… اینطوری ولی را مشخص میکنند، این هم از طرف خداست. حاکم جامعه اسلامی چه کسی باشد؟ باید آن کسی باشد که خدا معین میکند… صاحبان فرمان (اولی الامر) یعنی چه؟ … اولی الامر که شیعه به آن معتقد است، آن اولی الامری است که خدا منشور فرمان را، به نام او کرده باشد، شیعه این را می خواهد. آن انسانی است که اگرچه «منکم» (از شما) است و جزو انسانها، اما ولایت را از خدا گرفته باشد، چرا که صاحب ولایت کبری، خداست … چون همه چیز برای خداست… انسانها باید تحت فرمان خدا باشند و هر چیزی که انسان را از اطاعت فرمان خدا باز دارد، طاغوت است… به طور کلی هر ولایت غیر خدایی، ولایت شیطانی و طاغوتی است. آن کسی که تحت فرمان ولی حقیقی زندگی نمی کند، باید بداند که تحت فرمان طاغوت و شیطان زندگی میکند… پیداست که شیطان و طاغوت انسان را به نور و معرفت و آسایش و رفاه و معنویت رهنمون نمی شود… و ولایت به جز ولایت خدا و جانشینانش ولایت طاغوت و شیطان است.» 11

این سخنان در برهه ای گفته شده که هنوز هیچ نشانه ای از تشکیل حکومت فقهی و دینی رخ ننموده و نشان از عمق هوشیاری و دوراندیشی رهبر فرزانه نظام اسلامی دارد. نگاه ایشان به آسمانی و الهی بودن حکومت، نکتهای است که همواره در سخنان و گفتارهای ایشان با تأکید آمده است. در سال جاری به واسطه انتشار گسترده شبهه مشروعیت زمینی ولی فقیه، بار دیگر از سوی ایشان درباره آسمانی بودن ولایت و حکومت دینی، موضعی صریح گرفته شد. ایشان فرمودند:
«بعضی ولایت فقیه را زمینی میدانند در حالی که ولایت فقیه امری آسمانی است. اصلاً تفاوت نظام اسلامی ما با نظام های دیگر دنیا در همین است.» 12
با این وصف هنوز عده ای بر باور دیگری ره میپویند.

روشنگران حکومت فقه و عدالت
در میان فهرست شاگردان راستین حضرت امام(ره) و اندیشمندانی که همواره در روشنگری، نظریهپردازی و تبیین اندیشه های ناب اسلامی کوشیده اند، می توان نامهای استاد مرتضی مطهری، آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جوادی آملی را در آغاز این فهرست یافت. این سه اندیشمند اسلامی در تبیین نظام ولایی اسلام، حکومت دینی، اداره جامعه با فقه و نحوه انتخاب حاکم اسلامی در کنار دیگر اندیشمندان، تلاشهای بسیاری نموده اند. ایشان، مشروعیت را از آن خدا دانسته و بر این باورند که حکومت امری است که از سوی خداوند به حاکم داده می شود. خلاصه ای از دیدگاه ها و نظرات این سه اندیشور اسلامی این چنین است:

استاد مرتضی مطهری: در این باره می فرمایند: «حقیقت این است که حکومت به مفهوم دموکراسی با حکومت به مفهوم اسلامی متفاوت است. حکومت اسلامی واقعاً ولایت و سرپرستی است و در این ولایت رأی و اراده مردم دخالت ندارد، نه از قبیل تفویض حق حکومت از طرف مردم است و نه از قبیل توکیل است، بلکه سلطةای است الهی و واقعاً ولایت و سرپرستی و قیومیت است و موضوع یک سلسله احکام شرعیه نیز هست... 13 مطابق اعتقاد شیعه و شخص امیر المومنین(ع) زمامداری و امامت در اسلام انتصابی و بر طبق نص است ... 14 شیعه همان گونه که نبوت یعنی راهنمایی دینی را از جانب خدا می داند، رهبری دینی را نیز «من جانب الله» می داند. پیامبر بزرگ هم راهنما بودند و هم رهبر. ختم نبوت ختم راهنمایی الهی با ارایه برنامه و راه است، اما ختم رهبری الهی نیست، ...15 نائب امام معصوم نیز به طور غیر مستقیم از ناحیه خداست و مقام او مقام مقدس و الهی است» 16

آیت الله جوادی آملی، نیز با شباهت بسیار فراوان با دیدگاه استاد مطهری چنین معتقدند:
«بیعت در فقه شیعه فقط کاشفیت دارد… بیعت در فرهنگ تشیع و فقه شیعه اثنا عشریه علامت حق است، نه علت آن. حق حاکمیت در نظام اسلامی از آن خدای سبحان است… آراء مردم نسبت به پذیرش حاکمیت قانون الهی علامت ثبوت حق بوده، نه علت آن … هرگز زمامدار اسلامی از طرف مردم یا خبرگان منصوب یا معزول نمی گردد. مجلس خبرگان فقط خبره تشخیص انتصاب فقیه جامع یا انعزال از اوست، نه سبب نصب یا موجب عزل. نمی توان چنین پنداشت که آراء مردم در اصل پذیرش دین و حقانیت قرآن و حاکمیت پیامبر و زمامداران امامان معصوم علامت است، نه علت؛ ولی نسبت به رهبری فقیه جامع الشرایط، علت است، نه علامت. روح این سخن که آراء مردم موجدِ حق حاکمیت فقیه جامع الشرایط است، این خواهد بود که فقیه آگاه به همه قوانین حکومت، نماینده مردم است، نه نایب امام عصر (عج)، زیرا نیابت خود را از مردم دریافت کرده و وکالت خویش را از موکلان خود دارد، نه آنکه نیابت خود را از طرف ولی عصر (عج) احراز کرده باشد... هرگز نباید بین تاثیر خارجی حضور مردم و بین تأثیر آن در ایجاد حق حاکمیت و علیت نسبت به اصل ولایت خلط نمود، و به بهانه تکریم آراء عمومی، حق حاکیمت را مجعول خلق [مردم] دانست و جنبه ربوبی آن را رها کرد... عهده داری ولایت و رهبری جامعه به عهده شخصی است که از ناحیه خداوند بر این مقام منصوب شده، باشد... شکی نیست که تعیین و انتصاب ولی فقیه در عصر غیبت، جهت رهبری و زعامت جامعه از سوی خداوند سبحان، ضروری و حتمی است... زمامداری در محور ولایت است، نه وکالت و نیابت تا آن که به تعین مردم تأمین شود. در اسلام شخص حاکمیت ندارد، بلکه فقه و عدالت است که حکومت می کند. از این رو ولی فقیه حق ندارد، به تبعیت از آراء مردم عمل نماید. در قانون اساسی برای این که توهم وکالت و یا نیابت ولی فقیه از مردم نرود، از رأی و انتخاب مردم سخن به میان نیامده است بلکه از پذیرش آنان که همان تولّی است، نه توکیل، سخن گفته است و خود خبرگان نیز در این قانون که به دلیل قدرت تمیز و تشخیص واسطه و وسیله شناخت «ولیّ» هستند، تنها انتصاب و یا انعزال ولی فقیه را تشخیص میدهند و هرگز عهده دار عزل و نصب ولی فقیه نمیباشند.» 17

آیت الله مصباح یزدی نیز با چنین دیدگاهی کاملاً همفکر و همراه بوده و در این زمینه بر این باورند: «حق حکمیت و حکومت و امر و نهی کردن اصالتاً از آن خدای متعال است. براساس نظر اسلام هیچ انسانی صرف نظر از اختیاری که خدا به او بدهد، حق حکومت و هیچ گونه تصرفی در انسانهای دیگر که ملک خدا هستند، ندارد… با پذیرفتن این اصل است که فلسفه سیاسی اسلام از سایر مکاتب موجود در این زمینه جدا می شود و نظریه ولایت فقیه با سایر نظریات حکومت و سیاست تفاوت اساسی پیدا میکند… ما هیچگاه نمی توانیم نظریه حکومت اسلامی و ولایت فقیه را بر دموکراسی تطبیق کنیم.» 18

مجموع این نظرات نشان از آن دارد که شاگردان راستین حضرت امام، تا چه اندازه مبانی و دیدگاه حضرت امام(ره) و اسلام را شناخته و در این مسیر پابه پای او همراه و همفکر بوده اند. این در حالی است که اشتراک نظر و شباهت این آراء با نظرات متقدمین و متأخرین حکما و علمای اسلام، حیرت و شگفتی هر محققی را در یکپارچگی و همفکری آنان در پذیرش حکومت الهی، برمی انگیزد.

انقلاب اسلامی و حاکمیت دینی در طول 28 سال گذشته با فراز و نشیبهایی مواجه بوده است. در این فراز و نشیبها و مقاطع حساس هر کدام از شخصیتها آراء و نظرات گوناگون و ضد و نقیضی را اظهار نموده اند که در بررسی زمانی و تاریخی، نکته های شگفت آوری را نمایان می سازند. آقایان حسینعلی منتظری، یوسف صانعی، اکبر هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی، ـ دو رییس جمهور پیشین، ـ و همچنین حسن روحانی، علی اکبر محتشمی پور، مهدی کروبی، سیدمحمد موسوی بجنوردی، سیدحسین موسوی تبریزی، محمدجواد حجتی کرمانی و برخی دیگر از مدعیان پیرو خط امام از جمله افرادی هستند که با گذر زمان درباره نوع مشروعیت حکومت و حاکم، دیدگاهی متفاوت با دیدگاه های خود در دهه 60 به دست آورده اند. دیدگاه نوین این شخصیت ها، که علت تغییر آشکار و فاحش آن برای هیچ کسی معلوم نیست، در طی گذشت سه دهه حاکمیت دینی و سالهای پرفراز و نشیب انقلاب به دست آمده است. این شخصیت ها در سالهای اخیر مواضعی را اعلام نموده اند که با دیدگاه های دو دهه پیش آنان کاملاً در تضاد می باشد. در میان مواضع اعلام شده، می توان به تفاوت ها و تضادهای دیدگاه این شخصیت ها به مشروعیت نظام و ولی فقیه با دیدگاه های نخستینشان در دهه 60 پی برد.


در میان تجدید نظرطلبان قاعده «نصب حاکم از جانب خدا» حجج اسلام اکبر هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی، دو رییس جمهور پیشین، از جمله افرادی هستند که با گذر زمان درباره نوع مشروعیت حکومت و حاکم، دیدگاهی متفاوت با دیدگاه های خود در دهه 60 به دست آورده اند. دیدگاه نوین این دو شخصیت، که علت تغییر آشکار و فاحش آن برای هیچ کسی معلوم نیست، در طی گذشت سه دهه حاکمیت دینی و گذراندن دو دوره 8 ساله ریاست جمهوری به دست آمده است. آقای هاشمی رفسنجانی در دوران تبلیغات ریاست جمهوری دوره نهم مواضعی را اعلام نمود که با دیدگاه های دو دهه پیش او کاملاً در تضاد می باشد. در میان مواضعی که از سوی او اعلام شده، می توان به تفاوتها و تضادهای دیدگاه او به مشروعیت نظام و ولی فقیه، با دیدگاه های نخستین اش در دهه 60 پی برد. هاشمی رفسنجانی طی 2 سال گذشته چنین گفته است:
«ما از همان روز اول، به پدیده قدرت نگاه زمینی و واقع بینانه داشتیم. کسانی که آمدند و نگاه صرفاً متافیزیکی به قدرت را دامن زدند و آن را مرتب مطرح میکنند، قبول نداریم! از همان ابتدا امام خمینی هم همین را می گفت! حرفهای ایشان را ببینید که مشروعیت را به مردم می دهد! ... 19 ولی فقیه را خدا تعیین نکرده! اسلام غیر از زمان پیامبر (ص) و دوازده امام معصوم، نوع حکومت را تعیین نکرده است. راه تعیین حکومت، عُرفی است. بعضی افراد می گفتند که ولی فقیه را خدا تعیین کرده و اکنون هم بعضی ها این اعتقاد را دارند... .20 بارها از ایشان [امام] شنیدم که نباید برای ولی فقیه شخصیتی متافیزیکی متصور شد. هر مقامی فقط با رأی این مردم است که مستقر می شود. من تعابیری که مورد غیر از امام معصوم از مقامات را به جانشینی پیامبر یاد میکنند، قبول ندارم...! همه نهادها منبعث از آرای مردم هستند...21 مردم سالاری و سپردن سرنوشت سیاسی انسانها به دست خودشان، نمونه ای از حرکت عظیم خاتمیت در اسلام است.22»


درست در 20 سال پیش از ارائه این دیدگاهها و مواضع تجدیدنظر طلبانه، هاشمی رفسنجانی موضعی کاملاً متفاوت را مطرح نموده و به صورتی مدافعانه از آسمانی بودن حکومت دینی گرفته بود. هاشمی رفسنجانی در سالهای 1359 و 1360 چنین می گوید: «این امتیاز شیعه است، ولایت را یک چیز آسمانی می بینیم. حکومت ولایت، صلاحیت شرعی می خواهد... .23 این انقلاب قابل مقایسه با هیچ یک از انقلابات بشری نیست؛ بلکه آن را باید حلقه ای از حلقه های انقلابهای آسمانی دانست. ولایت فقیه برمی گردد به اینکه سر نخ حکومت از خداست... یک نظریه در دنیای اسلام این است که حکومت بالاصاله مال خداست و خداوند این حکومت را برای افراد معینی داده، آن افراد اسمشان آن موقع برده شده. دوازده نفر بودند و بعد از آن ها هم شرایط خاص لازم دارد و کسی که نیابت میکند از طرف آنها که همان فقها هستند که ما اسمش را میگذاریم ولایت فقیه. یک نظر هم این است که نه! حکومت انتخابی است و مردم هر کس را، هر فاسق و فاجر را می توانند بر خودشان مسلط کنند.24»

این تفاوت دیدگاه در مواضع سردار اصلاحات! یعنی سیدمحمد خاتمی نیز آشکارا دیده می شود. سیدمحمد خاتمی 20 سال پیش، در تاریخ 4 اسفند 1363 در جمع مردم چنین گفته است: «حاکم را رأی مردم تعیین نمی کند، حاکم را خدا معین می کند. برخلاف حکومتهای عرفی حالا از هر نوعش باشند... در اسلام رأی مردم، انسانی را حاکم نمیگرداند. حکومت ملاکهای واقعی دارد که خدا بیان کرده... در زمان غیبت ملاک ها حاکمند. خدا و پیغمبر خدا و اولیاء معصوم خدا، ملاک ها را مشخص کرده اند که عبارت است از دانایی، تدبیر و تقوی. در رأس دانایی ها، دانایی به دین خدا است... در نظام اسلامی همین ملاک ها باید بر مردم حاکم باشد. این امور، اموری نیست که به رأی مردم ایجاد بشود.» 25
20 سال پس از ایراد این سخنان سیدمحمد خاتمی در جمع هواداران سیاسیاش، سخنانی جدید می گفت که با سخنان پیشین او فاصله ای داشت از آسمان تا زمین؛ فاصله ای به اندازه همان نگاه زمینی او به مشروعیت ولیّ و حاکم مسلمین!

او چنین گفته بود: «از نظر من دموکراسی فقط تحت شرایطی خاص محقق می شود: اول این که قدرت باید منشأ زمینی داشته باشد که با خواست مردم همراه شود، دوم این که این قدرت باید در برابر ملت مسئول باشد، سوم این که ملت باید قادر باشد در صورتی که بخواهد قدرت را تغییر دهد. اگردر نظر بگیریم که اسلام می تواند خود را با این معیارها تطابق دهد، آنگاه می توانیم اسلامی سازگار با دموکراسی را متصور شویم. من شخصاً اسلام را تحت شکل معاصرش این طور درک می کنم.» 26


از بندبند جملات و کلمات می توان به خوبی تفاوت و فاصله این نوع نگاه را با نگاه حکمای اسلام، و حضرت امام(ره) نسبت به مشروعیت نظام اسلامی دریافت. با توجه به این دیدگاه، می توان از میان اسناد و مدارک به جا مانده در مطبوعات و تاریخ انقلاب دیدگاه نخستین این شخصیت را نیز به نظاره نشست. در سالهای آغازین دهه 60 این شخصیت در نوشتارها، سخنرانی ها و مواضع خود مستقیم و آشکار مشروعیت حکومت و حاکم دینی را از آن خدا می دانست.


این تغییر دیدگاه ها تنها در این دو رییس جمهور دیده نشد، بلکه بسیاری از روحانیون مدعی پیروی خط امام(ره) با گذشت زمان از دیدگاه آسمانی و الهی حضرت امام، فاصله فراوانی گرفتند.
جالبترین این افراد پس از دو رئیس جمهور پیشین، حسینعلی منتظری است، منتظری فردی است که با نگارش کتاب 2 جلدی «ولایت فقیه» به عنوان یکی از حامیان اصلی نظریه ولایت در دهه 50 و 60 شناخته می شد و همواره به منصوب بودن حاکمان فقیه از سوی خدا تأکید می کرد. اما او نیز مانند برخی دیدگاه و حرفهای جدیدتری یافته بود. دیدگاهی که با دیدگاه حضرت امام(ره) و حتی دیدگاه خودش در دهه 60، فاصله فراوانی داشت.


حسینعلی منتظری در مصاحبه ای عنوان کرده بود: «نظریه انتصاب فقیه پایه شرعی ندارد»27 این شخصیت تجدید نظرطلب تا آنجا از نظرات پیشین خود درباره ولایت فقیه، وظایف و اختیارات ولیّ حاکم و پایگاه مشروعیت آن بازگشته بود که مخالفترین عناصر ضد انقلاب و نظریه پردازان مقابله با ولایت فقیه از او تمجید می نمودند. عزت الله سحابی از فعالان نهضت آزادی چنین گفته است: «امروز دیگر حتی منتظری پایه گذار! اندیشه ولایت فقیه هم (از اندیشه خود عدول کرده و در درون حاکمیت هم زمزمه هایی در مورد تعدیل ولایت فقیه به گوش میرسد!» 28


پس از حسینعلی منتظری یکی دیگر از شخصیتهایی که از نظرات پیشین خود به شدت عدول کرده است، شیخ یوسف صانعی است که با دیدگاه های جدید خود اوج فاصله از نظرات پیشین خود را نشان میدهد. شیخ یوسف صانعی در کتاب ولایت فقیه که در سالهای دهة 60 انتشار یافته چنین می گوید: «ولایت فقیه سایه ای از ولایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) است و به یک معنی خود ولایت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) می باشد. من نمی دانم که چگونه باید تعبیر کرد، امّا این همان ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) در قالب ولایت فقیه جلوه میکند و در قالب ولایت فقیه متبلور و روشن می شود... اساس قانون اساسی ولایت فقیه است... تمام ارزش این قانون اساسی به آن است که ولی عصر (عجلالله تعالی فرجه) یعنی نماینده او، آن را پذیرفته است و چون نماینده ولی عصر (عجلالله تعالی فرجه) آن را پذیرفته، ما نیز آن را میپذیریم»29


این در حالی است که 16 سال بعد شیخ یوسف صانعی با فاصله ای بسیار زیاد از مواضع پیشین خود ولایت فقیه را عنصری کاملاً غیر آسمانی و زمینی برشمرد. شیخ یوسف صانعی که 16 سال پیش ولایت فقیه را نمی دانست چگونه باید تعبیر نماید و از آن به ولایت ولی عصر و حجت زمان (عجلالله تعالی فرجه) یاد مینمود و حتی اعتبار و ارزش قانون اساسی را به ولایت فقیه مرتبط می ساخت این روزها چنین اظهار می دارد: «مجلس و شورا در فرض تزاحمش با بقیه افراد و آراء در حکومت، نظر مجلس شورا مقدم است.» 30


به راستی در این 20 سال چه گذشته است که آنها به این نتیجه رسیده اند؟ آیا نظرات پیشین این افراد درست بوده است یا نظرات فعلی آنان؟ آیا امام(ره) و حکمای اسلام در اشتباه و راه غلط بودند یا اینان؟ به راستی چه بر سر برخی از شخصیت های سیاسی و علمی آمده است که چنین در اندیشه های خود تجدید نظر نموده و گام در مسیر اصلاح طلبی نهاده اند؟


دیگر مدعیان پیروی خط امام نیز که از این دیدگاه فاصله گرفته بودند وضعیتی شبیه حسینعلی منتظری و شیخ یوسف صانعی را داشتند. شاید اگر بخواهیم مواضع این افراد در روزهای نخست پیروزی انقلاب را منتشر سازیم، خود دیباچه ای مستقل می طلبد ولی تنها با اشارهای اندک به آراء و نظرات آنان در این دوره انقلاب به تفاوت آشکار دیدگاه های آنان با نظریه الهی بودن ولایت فقیه می توان پی برد.
مهدی عبایی خراسانی بر این باور بود: «حکومت دینی مشروعیت خود را از رأی مردم می گیرد!» 31


مهدی کروبی می گوید: «تئوری نصب، زیرآب ولایت فقیه را می زند، گرچه امام هم در ابتدا نظرشان نصب بود!» 32
حسن روحانی بر این باور است: «عده ای می گویند: در ایران رده بالای نظام [ولی فقیه] را خداوند تعین می کند و ما کاشف هستیم و می توانیم نظر خداوند متعال را کشف کنیم، خودشان هم نمیدانند چه می گویند»33
مجید انصاری می گوید: «حکومت اسلامی نه محبوبیتش؛ بلکه مشروعیتش به رأی مردم است»34


سیدمحمد موسوی بجنوردی اظهار میدارد: «حکومت متوقف بر قدرت است و تا قدرت نباشد حکومت معنا ندارد قدرت نیز پدیده مقبولیت می باشد و تا زمانی که مردم بیعت نکنند، قدرت معنا ندارد.» 35
علی اکبر محتشمی پور معتقد است: «در کشور ما مشروعیت و حقانیت از رأی مردم است. در همه امور و مراحل مشروعیت نظام و نه صرفاً مقبولیت آن براساس رأی مردم است.» 36
حسین موسوی تبریزی می گوید: «خداوند صد در صد امور اجتماعی و سیاسی کشور را به خود مردم داده است...37زمامداری و مشروعیت رهبری، با انتخاب و رأی مردم است»38
محمدجواد حجتی کرمانی اظهار میدارد: «رضایت مردم نه تنها در مقبولیت، بلکه حتی در مشروعیت حکومت شرط است»39


و محمدتقی فاضل میبدی چنین می گوید: «مردم هستند که ولی فقیه را از طریق انتخابات مشروعیت می بخشند.» 40
با نگاهی بسیار گذرا و کوتاه به آراء و نظرات این افراد در سالهای نخست انقلاب به خوبی تفاوتها و تناقض های آشکاری را بر مردمان این زمان روشن خواهد نمود و فاصله فراوان دیدگاه های امروز این شخصیت ها با مواضع پیشین خود را نشان میدهد. شاید اگر می خواستیم گوش های از مواضع پیشین این شخصیتها را ارائه کنیم خود دفتری بلند از این تضادها و تفاوت ها میشد. این تفاوتها و تناقص ها اگرچه امروز در هیاهوها و غوغاهای رسانه ای پنهان مانده اند، اما حقیقت هیچ گاه در پس ابر باقی نمی ماند.

زمین نشستگان
در بین این آراء و نظرات کسانی هم هستند که تاکنون همواره کوشیده اند تا ولایت و حکومت را امری کاملاً زمینی و خاکی تلقی نمایند. گروهی که عقیده خاکی و زمینی بودن مشروعیت را دامن میزنند، بر این باورند که هیچ گروه، شخص و قدرتی حتی خداوند، حق اعمال حاکمیت بر بندگان را ندارد و بشر آزاد از همه قیود خلق شده است، حتی اخلاق و دین. مجموعه تفکرات این گروه، بر پایه اصول لیبرال دموکراسی و اصالت اکثریت عامه بنا نهاده شده است. شاید بتوان محمدکاظم شریعتمداری ـ روحانی سرشناس موافق رژیم طاغوت ـ را از نخستین کسانی برشمرد که با دیدگاه حضرت امام در مشروعیت آسمانی و الهی حکومت دینی، به مخالفت و رویارویی جدّی پرداخت. شریعتمداری در نخستین روزهای انقلاب اسلامی و همزمان با برگزاری مجلس خبرگان قانون اساسی، که در حال بررسی اصل ولایت فقیه بود، به شدت ازاین اصل انتقاد کرد و چنین گفت: «اصالت با ملت است،قدرت مال ملت است، در ولایت فقیه قدرت حاکمیت مردم نباید فراموش شود»41


این انتقاد در 3 روز پس از سخنان این روحانی سرشناس مدافع شاه، به شیوهای اهانتآمیز از سوی جبهه ملی در قالب بیانیهای تکرار شد. جبهه ملی ولایت فقیه، را نوعی دیکتاتوری مذهبی برشمرد و حکومت فقهای اسلام - که به تعبیر امام(ره)، وارثان انبیاء و ائمه معصوم هستند ـ را به حکومت موبدان زرتشت ایران باستان و کشیش های قرون وسطای اروپا تشبیه نمودند. 42
ابوالحسن بنی صدر، رییس جمهور متواری ایران نیز چند ماه پس از این مواضع، دیدگاه خود را اعلام نمود و «تشخیص و مشروعیت ولی فقیه را با مردم دانست»43
تکرار این دیدگاه از سوی گروهک منافقین، و دیگر گروههای چپ و راست ضد انقلاب تکرار میشد و با آنکه نام حضرت امام(ره) را به عنوان رهبر و «پدر جامعه!» با احترام بر زبان می بردند، اما در دل همان دیدگاه «پدر معنوی خود در نهضت آزادی»44 و جبهه ملی را پسندیده و بر آن باور بودند. باوری که در خرداد 1360 با اعلام نبرد مسلّحانه علیه انقلاب اسلامی، در عمل به خوبی، خود را فاش ساخت.


دیدگاه زمینی به ولایت و حکومت دینی، با حضور امام(ره) فقط در میان دشمنان آشکار انقلاب اظهار می شد و در میان مدعیان پیروی از خط امام(ره) کسی را یارای آشکار ساختن فاصله فکری خود با امام نبود، اما پس از گذشت 20 سال همه فاصله ها و شکاف ها رخ نمود و آنچه در دلها نهان بود، در گذر زمان آشکار شد.


دوران سازندگی و توسعه سیاسی بهترین فرصتی بود که دیدگاه های نهان شده در پستوی دل ها، رخ بنماید. سازندگی و اصلاحات بسترهایی بودند، که به خوبی می شد با موج سواری بر آن، دیدگاه های زمینی، را به بهانه نقد و بررسی و جست و جو و تحقیق در محافل علمی و دانشگاهی و حوزوی مطرح ساخته و آن را ترویج نمود. ترویج این آراء و دیدگاه زمینی هدفی را پی می گرفت که فقط آگاهی یافتن از آن هدف خود گویای همه زوایای پنهان و نهان این ماجراست. به این نظرات و آراء توجه کنید:
عبد الکریم سروش به عنوان رهبر فکری جریان اصلاح طلب می گوید: «نظریه ولایت فقیه از همان ابتدای کار برای من بسیار قابل تأمل بود. به قول مولانا الله الله اشتری بر نردبان! ... 45 ولایت فقیه یک تئوری اقلیت شیعه است که خیلی نیز جوان است... . 46 ما چیزی به نام حکومت دینی نداریم و خود پیامبر هم حاکم دینی نبود! چه رسد به دیگران و جانشینانش! این چنین نیست که متدین فقیه پارسا و عالم دین بودن حق ویژهای برای کسی بیاورد که به حاکمیت دست پیدا کند. »47
محمدرضا خاتمی دبیر کل حزب مشارکت، بهتر از هر کس دیگری این هدف را فاش ساخت. وی گفت: «یکی از بزرگترین دستاوردهای دوران 8 ساله [دوم خرداد] آن است که حکومت از جایگاه آسمانی و ملکوتیاش به زمین نشست! حتی اگر امام غایب و معصوم در رأس حکومت قرار بگیرد، باید بتوان به او انتقاد کرد و از عملکردش ایراد گرفت و در ملاء عام استیضاحش کرد!... تکلیف حکومت غیر معصوم [ولایت فقیه] که روشن است، همه زمینی اند... . 48 برخی مشروعیت خود را از آسمان دانسته و برخی ناشی از رأی مردم. مشروعیت زمان امام، در حال حاضر وجود ندارد و وظیفه ماست که مبانی مشروعیت را واحد کنیم! ... 49 واژه حکم حکومتی را ما اصلاً قبول نداریم.. و با آن مخالفیم.» 50


حسین مرعشی، از اعضای فعّال کارگزاران سازندگی چنین گفت: «اگر ما بتوانیم رابطه ولایت فقیه و احزاب را تعریف کنیم موفق به حل مشکل احزاب میشویم. در این رابطه در دنیا تنها دو شیوه وجود دارد، یا نفر اول کشور مسوولیت ندارد، تقدس دارد! و در حوزه سیاسی وارد نمی شود و همه سیاسیون هم به او احترام میگذارد و یا مسوولیت دارد و انتخابش نتیجه یک کار سیاسی است. در انگلیس سیستم پارلمانی است و نخست وزیر از آن بیرون میآید و در هر حال چون آن شخص پاسخگوست! روی کار آمدنش از طریق مبارزه سیاسی است!» 51


حسن یوسفی اشکوری اظهار داشت: «دستگاه خلافت جز نکبت و منبع مستمر شر و فساد برای مسلمانان چیزی نداشته است و دین و دنیای ما از خلافت فقها بینیاز است... اقتدار پیامبر هم آسمانی نبود، بلکه ناشی از شورا بود و ربطی به نبوت او نداشت.» 52
عطاءالله مهاجرانی گفت: «حکومت پیامبر نه بر اساس وحی، که براساس رأی مردم بود، حضرت علی هم هیچ گاه نگفته که من از طرف خدا منصوب شده ام!» 53


احمد شیرزاد بر این باور است که: «ارکان نظام بدون استثنا مشروعیت و اصالتشان را از رأی مردم کسب می کنند»54
هادی قابل نیز گفت: «تا زمانی که عدهای معتقدند که خداوند یک عده خاص را برگزیده، مشکلات جامعه حل نخواهد شد.» 55
عماد الدین باقی اظهار داشت: «مشروعیت و اختیارات ـ رهبری و سه قوه ـ از رأی مردم ناشی می شود.» 56


رجبعلی مزروعی بیان داشت: «پایه مشروعیت حکومتها براساس رأی مردم است»57
سردبیر مجله گوناگون چنین نوشت: «این نظریه که ولی فقیه از طرف خدا مامور است و خبرگان رهبری او را کشف می کنند؛ قطعاً با هیج عقل و تدبیری سازگار نیست.» 58
تقی رحمانی گفت: «تأکید افراد قدرتمند خبرگان بر فراقانونی بودن رهبری با جمهوریت تعارض دارد. طبق قانون مشروعیت از طرف خداوند به مردم و از طرف مردم به نمایندگان آنها داده می شود.» 59
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز در بیانیه ای اعلام کرد: «متحجران و مرتجعان، امروزه ولایت فقیه را منتسب از ناحیه خداوند می دانند که رأی مردم در آن فاقد اعتبار است.» 60
محسن آرمین گفت: «عده ای می گویند حاکم مسلمانان از طرف خداوند منصوب می شود و نقش مردم کشف است، این منطق اموی است.» 61


مصطفی کواکبیان در گفتوگویی خاطرنشان ساخت: «مادامی که مردم در کار نباشند، مجلس خبرگان هم نیست. مشروعیت رهبر از مشروعیت خبرگان و مشروعیت خبرگان از رأی مردم است.» 62
حسین انصاری راد گفت: «هیچ کس از طرف خدا، رسول و امام نیابتی برای تعیین حاکم و مدیر ندارد.» 63


مصطفی تاج زاده بر این عقیده است که: «ما ملاکی جز رأی مردم نداریم و هر ملاکی جز راه مردم به توتالیتاریسم می انجامد؛ حتی اگر او خود را نایب امام زمان بداند.» 64
عزت الله سحابی از بنیانگذاران نهضت آزادی چنین می گوید: «مذهب در جامعه باید باشد، امّا در حکومت نباید باشد... دین رسالت حکومت و اداره جامعه بشری را ندارد. ما حکومت دینی یا حکومت دین نداریم.» 65


این سخنان فقط گوشه ای بود از هزاران هزار جمله و سخنی که در این چند سال پر هیاهو و پرغوغا، در مقابل دیدگاه امام و رهبری و بسیاری از فقیهان و عالمان دینی علیه مشروعیت الهی ولایت فقیه گفته و نوشته شده است. با همه این فراز و نشیبها و مخالفت ها و دشمنی ها، آنچه که تاریخ انقلاب بر همه ذهن ها و وجدان های بیدار و آگاه روشن ساخته است و دشمنان انقلاب و اسلام نیز به خوبی آن را فهمیده اند، همان فراز نورانی و درخشانی است که فرمانروای همیشگی ایران زمین، علی بن موسی الرضا(ع)، فرموده اند: «الامام امینُ فی ارضه و حجة علی عباده و خلیفه فی بلاده»66
«امام امانتدار خداست در زمین و حجت خداست در میان مردمان و خلیفه خداست در آبادی ها و سرزمین ها»

حسن طاهری، سردبیر نشریه فرهنگ پویا

پی نوشت ها:
1. نقش علما در سیاست ـ دکتر محسن بهشتی سرشت، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی.
2. همان، ص 22.
3. چهارمقاله عروضی، علی نظامی عروضی سمرقندی، تصحیح علامه محمد قزوینی، انتشارات جامی، ص 17 و 18.
4. حکمة الاشراق ـ شیخ شهاب الدین سهرودی، ج 2، ص 11 و 12.
5. آراء اهلِ المدینه الفاضله ـ ابونصر فارابی، ص 89،چاپ قاهره.
6. سیر الملوک (سیاست نامه) خواجه نظام الملک ـ تصحیح هیوبرت دارک، انتشارات علمی و فرهنگی، 1372، فصل هشتم، ص 79، و 80.
7. ولایت فقیه ـ امام خمینی ـ مؤسسه نشر آثار حضرت امام(ره)، به ترتیب صفحات 33 ـ 46 ـ 59 ـ 65 ـ 122.
8. صحیفه نور، ج 11، ص 26 و 133.
9. 16 / 2 / 1366 – مطبوعات.
10. وسایل الشیعه، ج 18، ص 95.
11. ولایت ـ سیدعلی خامنهای ـ انتشارات سازمان تبلیغات، صفحات 18 ـ 43 ـ 89 ـ 103 ـ 105 ـ 120.
12. 14 / 3 / 85، مطبوعات.
13. یادداشتهای استاد، ج 5، ص 292.
14. مجموعه آثار، ج 16، ص 330، جاذبه و دافعه علی.
15. امامت و رهبری، مرتضی مطهری، ص 28.
16. اسلام و مقتضیات زمان، مرتضی مطهری، ج 1، ص 171.
17. ولایت فقیه، آیتالله جوادی آملی، انتشارات اسراء، صفحات 19، 182، 184، 187.
18. نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه ـ مباحث استاد مصباح یزدی ـ به کوشش: محمدمهدی نادری قمی انتشارات مؤسسه آموزشی امام، ص 18.
19. روزنامه اعتماد، سیاستنامه، 27/8/81، ص 8.
20. روزنامه اعتماد، 12/11/83، ص 1.
21. سالنامه شرق، 1383.
22. روزنامه جوان، 12/6/84، ص 2.
23. پیام شاهدان، 24/12/59.
24. پیام شاهدان، 13/4/60
25. روزنامه کیهان، 7/4/84، ص 4.
26. روزنامه سلام هموطن، 17/1/84، ص 4.
27. پیام هاجر، شهریور 77، ش 236.
28. هفته نامه ایران فردا، 2/11/78، ش 68، ص 24 و 25.
29. کتاب ولایت فقیه، یوسف صانعی، 1366، ص 151و 246 و 247.
30. روزنامه یاسنو، 1/4/82.
31. هفتهنامه گوناگون، 15/6/82، ش 29، ص 2.
32. روزنامه جهان اسلام، 23/9/77، ص 6.
33. روزنامه مردم سالاری، 22/12/84، ص 2.
34. روزنامه مردمسالاری، 15/8/81، ص 3.
35. روزنامه همبستگی، 18/3/81، ص 2.
36. روزنامه اقبال، 19/10/83، ص 1.
37. روزنامه مردم سالاری، 4/6/82، ص 2.
38. روزنامه همبستگی، 24/10/84، ص 2.
39. روزنامه شرق، 27/10/84، ص 7.
40. روزنامه مردم سالاری، 11/12/80، ص 2.
41. اطلاعات، 1 مهر 1385، ص 2.
42. اطلاعات، 3 مهر 1385، ص 2.
43. اطلاعات، 17 دی 1358.
44. تعبیری که حضرت امام در سال 67 درباره مهندس بازرگان – دبیر نهضت آزادی – به کار برد و به او لقب «پدر معنوی منافقین» را بخشید.
45. نامه، اسفند 82، ش 29، ص 33.
46. جامعه نو، دی 83، ش 23 ص 4.
47. ماهنامه خرد، خرداد 84، ش 38 ص 61.
48. روزنامه اقبال، 31/1/84، ص 3.
49. روزنامه توسعه، 18/12/80، ص 3.
50. روزنامه اقبال، 1/2/84، ص 3.
51. مطبوعات، 25/7/85.
52. ماهنامه آفتاب، فروردین 81، ش 14، ص 41.
53. روزنامه همبستگی، 4/5/82، ص 2.
54. روزنامه مردم سالاری، 7/3/82، ص 3.
55. روزنامه مردم سالاری، 20/4/81، ص 12.
56. ماهنامه آفتاب، آذر 80، ش 10، ص 43.
57. آفتاب یزد، 11/11/82، ص 11.
58. نشریه گوناگون، 8/6/82، ش 28، ص 2.
59. پیام هامون، 4/11/78، ش 56، ص 3.
60. روزنامه همبستگی، 9/4/83، ص 7.
61. مجله عصر ما، 18/3/79، ش 165، ص 6.
62. روزنامه مردم سالاری، 22/7/81، ص 12.
63. روزنامه همبستگی، 3/12/83، ص 2.
64. مجله چشمانداز ایران، مرداد 83، ش 26، ص 49.
65. هفته نامه سایهبان، 5/8/82، ش 42، ص 5 و 8.
66. عیون اخبارالرضا، ج 1، ص 219.

لینک

هیچ نظری موجود نیست: