گفتگو با آیت الله مصباح یزدی؛
من وقتی رفتم دست ايشان را ببوسم،
نگاهشان به من كه افتاد،
لبخند بسيار جذابي كه هنوز شيريني آن را فراموش نميكنم و لبخند بسيار
مليحي بود،
بر لبانشان نشست و فرمودند:
«حدس شما صائب بود».
درآن لحظه از شدّت هيجان ذهنم متمركز نبود كه كدام حدس را ميفرمايند.
بعد كه رفتم و كمي آرام گرفتم، يادم آمد كه منظورشان نامهاي بود كه به
ايشان نوشته بودم.
...
(... جواني بود و بچگي! شايد هم يك مقدار گستاخي بود كه حالا ما خدمت امام
عرض بكنيم كه شما چه بكنيد.
به هر حال بچگي بود و نامه را توسط آقاي صانعي فرستاديم خدمت ايشان.
امام توسط آقاي صانعي پيغام داده بودند كه از فلاني به خاطر نامهاش تشكر
كنيد.
البته از بزرگواري ايشان بود كه خواستند از يك بچه طلبه دلجوئي كنند. خيلي
طول نكشيد كه ايشان آزاد شدند ...
آن نامه در هجومي كه مجدداً به بيت ايشان كردند،
به دست ساواك افتاد و به خاطر آن به ضميمه اساسنامهاي كه به خط بنده و
مربوط به يك هيئت 11 نفري بود
و از بيت يكي از دوستان به دست ساواك افتاده بود و اسباب تعقیب ما توسط
ساواک شد ...)
...
اين جور نيست كه همه مؤمنين، ايمانشان در يك حد باشد،
اعتقادشان به خدا، قيامت، وحي، پيغمبر، امام در يك حد باشد، ولو اينكه همه
هم معمم باشند،
عالم باشند، مجتهد باشند و صاحب رساله باشند. مراتب فرق ميكند ...
...
ابتدائاً تصور سطحي نگرانه عامه مردم اين است كه همه مراجع در يك سطح
هستند؛
نه به تفاوتهاي فردي توجه دارند و نه به مراتب ايمان و معرفتشان.
امام هم از نظر منشهاي شخصي ممتاز بودند، هم از نظر مراتب ايمان. درجه
تقواي امام را مردم نشناختند.
...
ابتدا در درس اصول ايشان شركت داشتم تا سال بعد كه رسماً درس فقه را شروع
کردند، در آن هم شركت كردم
...
آشنائي نزديك بنده خدمت ايشان از اينجا شروع شد كه بعد از رحلت مرحوم آقاي
بروجردي،
مراجع بزرگي در نجف و قم و تهران مطرح بودند،
ولي كساني، از جمله بنده، معتقد بودند كه حضرت امام اولي هستند
...
ما گاهي براي تصحيح كتاب به آنجا مراجعه و زيارتشان ميكرديم و اجازه
ميگرفتيم كه برخی از مطالب کتاب را تصحيح كنيم.
از آنجا ارتباط نزديك با ايشان برقرار شد.
امام هم عنايت و لطف خاصي به بنده داشتند.
در مواردی بنده افرادی را برای گرفتن اجازه در امور حسبیه، خدمتشان معرفی
می کردم.
به رغم اینکه ایشان برای صدور اجازه، مقیّد به دو شاهد بودند، اما در این
گونه موارد به بنده اکتفا می کردند و اجازه صادر می فرمودند.
آقاي مسعودي نقل ميكرد كه امام فرموده بودند كه ايشان «ذوالشهادتين» است،
در حالی که در مورد ديگران دو شاهد ميخواستند ...
...
در كنار امام مراجعي هم بودند كه تا حدودي با امام موافقت داشتند
و يك جاهائي هم نظرشان مخالف امام بود
و بالاخره هم آنهائي كه مخالفتشان اساسي بود، آشكار شد و دیدیم كه به كجا
رسيد
...
توقع اينكه همه خالص و پاك باشند، شوخي است و خداوند هم انسانها را اين
گونه نيافريده است ...
...
اگر احراز شد كه چه كسي به درد اين كار ميخورد يا نميخورد و اثبات شد كه
افساد ميكند، بايد او را افشا كرد ...
غيبت مسلمان حرام، اما در چنين مرحلهاي، واجب است ...
لینک: http://www.rajanews.com/News/?30738
***
تاریخچه فرهنگی نهضت امام در گفتگو با آیت الله مصباح:
امام دستور توسعه مؤسسه را داد / از التقاط بريديم
نه از نهضت امام
من از سخن گفتن در باره خودم ابا دارم، چون نفعی در آن وجود ندارد ...
در مقطعی که کسی جرئت خواندن یک اعلامیه را هم نداشت،
با انواع دشواری ها، نشریه انتقام را منتشر می کردم،
اما اولویت را برای خودم بررسی و ارائه اندیشه اصیل اسلامی، می دانستم
و معتقد بودم اولین آسیبی که ممکن است به نهضت وارد شود،
از ناحیه افکار بیگانه و التقاطی است ...
90 درصد كارهاي اين نشريه را شخص بنده انجام ميدادم و حتّي حمل آن از قم
به تهران به عهده خودم بود ...
در زير زمين منزل پدرم اينها را تايپ و آماده ميكردم ...
تنها كسي كه به اين نحوه تفكر اهميت ميداد، مرحوم آقاي دكتر بهشتی بود.
ايشان جمعي را از بالاترين سطح فضلاي قم گرد آورد تا درباره حكومت اسلامي
تحقيق كنند
و نام آن را براي گمراه كردن ساواك گذاشت «جلسه ولايت».
آن موقع هنوز مسئله ولايت فقيه مطرح نشده بود و ميگفتند حكومت اسلامي و
وقتي ولايت گفته ميشد،
همين معناي عرفي، يعني محبّت اهل بيت به اذهان متبادر ميشد.
به هر حال ايشان اين بحث را راه انداخت ...
بنده مسئول كتابخانه و دبير اين جلسه بودم ...
به هرحال به دلائل متعددي بنده وظيفه خودم ميدانستم كه عمده فعاليتم را
صرف مباحث فكري و نظري نهضت بكنم و آنچه را كه مزاحم اين كار ميشد،
حتيالمقدور به ديگران واگذار ميكردم ...
من كار علمي را يك كار متعيّن براي خودم ميدانستم، چون ديگران به دلايلي
به اين كار نميپرداختند ...
مرحوم آقاي بهشتی در مديريت، ممتاز بود و ثانی نداشت
و در حساسيت نسبت به مسائل فكري و اعتقادي هم
مرحوم آقاي مطهري خيلي قويتر از ديگران بود و بالاخره در همين راه هم شهيد
شد ...
در مواردي که توسط بنده نسبت به انحراف و التقاط، تذكر داده ميشد كه اين
جريان، خطرناك است. ميگفتند:
«نه، خطرناك نيست. اگر يك وقت خطري پيش آمد، خودمان جلوي آن را ميگيريم.»
و خيلي راحت از كنار مسئله ميگذشتند ...
در عمل هم اتفاقاتي افتاد كه همگان كم و بيش ميدانند.
كساني از اين هيئت 11 نفري،
در مقطعي از مجاهدين خلق، هم حمايت مالي كردند هم حمايت معنوي و نظير اين
جور چيزها پيش آمد (منظور ایشان آقای هاشمی است) ...
در مقطعي بعضي از دوستان (منظور ایشان آقای هاشمی است) كه عرض كردم با
مجاهدين همكاري ميكردند،
از من خواستند كه همكاري كنم.
بنده عرض كردم تا كسي را نشناسم و ندانم كه خط او، خط اسلام هست یا نیست،
همكاري نميكنم.
اينها استدلال ميكردند كه
بايد يك جبهه ضد امپرياليسم تشكيل بدهيم و خيلي روي اسلام تكيه نكنيم ! ...
ميگفتند:
«اینها نماز شبشان ترك نميشود، روزه اين طوري ميگيرند، ماهي 12500 تومان
حقوق ميگيرند 12000 تومانش را صرف مبارزه ميكنند و فقط با 500 تومان
زندگي ميكنند. اهل عبادتند. اهل قرآن و نهجالبلاغه اند.»
ميگفتم:
«همه اينها درست! خط فكري اينها چيست؟ اين را بايد احراز كرد، دنبال خط
امام هستند يا مشي ديگري دارند؟ ...
... من قبول نكردم، اينها به دوستانشان ميگفتند كه اين ديگر با ما نيست و
تغيير ايدئولوژي داده ...
... اینها در داخل به مجاهدین پول می دادند و آنها را تقویت می کردند،
اما امام در نجف به نمایندگان آنها بی اعتنائی کردند و با هیچ ترفندی حاضر
نشدند آنها را تائید کنند ...
كسي كه صريح ميگفت ماترياليسم را قبول دارد،
مورد تقدير بعضيها بود و او را به عنوان اسلام شناس ميشناختند !
يا آن كسي كه عرض كردم تفسيرهاي كذائي ميگفت،
بعد از انقلاب هم پستهاي مهمي داشت
و حالا هم پشت پرده كار و عده ای را هدایت ميكند !
آدم منزوي و كنار زدهاي نيست و فعال است.
چنين فضائي در قم به وجود آمده بود
و حتی بخشي از شاگردان خود من گرايشات ماترياليستي پيدا كرده بودند.
سوسياليسم كه اساساً افتخار بود ...
موسسه حدود شش سال قبل از پيروزي انقلاب شروع شد ...
بعد از انقلاب حضور امام رفتیم ...
امام فرمودند:
«شما موسسه را توسعه بدهيد و من تا وقتي كه زنده هستم، بودجه اش را خودم
ميپردازم.»
... هيچ انتظار نداشتيم. ما پر درآورديم.
... دور روز يا سه روز بعد از آن ملاقات بود که امام، آقاي صانعي را
فرستادند به منزل ما.
ايشان آمد و پرسيد:
«كار را شروع كرديد؟»
گفتم:
«داريم برنامهريزي ميكنيم كه از اول سال شروع كنيم.»
گفت:
«نظر امام اين است كه از همين حالا شروع كنيد و بودجه آن را هم هرچه که
هست، پيشبيني كنيد؛ امام ميپردازند.»
ما يك برآوردي كرديم و امام هم تقبل كردند
و توسط آقاي خادمي اصفهاني، چك آن را ميفرستادند
و رسيد هم نميگرفتند !
تا زمانی كه امام رضوانالله عليه حيات داشتند،
بودجه اين مؤسسه را می پرداختند،
بعد هم مقام معظم رهبري تقبّل فرمودند
و بر مبلغ آن هم افزودند
و فرمودند كه ساختمان جدید هم بايد ساخته شود.
...
به امام عرض كردم:
«شما فرموديد مؤسسه را توسعه بدهيد. ما اين جائي كه هستيم، فضاي آن با
توسعه تناسب ندارد. زميني هست که به آستانه حضرت معصومه(س) تعلق دارد. اگر
اجازه بفرمائيد آن زمين به ما واگذار و تدريجاً ساخته شود تا بتوانیم
موسسه را توسعه بدهيم.»
خدا رحمت كند متولي آستانه در آن وقت آقاي مولائي بود.
امام فرمودند:
«به آقاي مولائي بگوئيد كه اين كار بايد بشود.»
آمديم پيش آقاي مولائي و گفتيم امام اين جور فرمودند.
ايشان هم تماس گرفت و پيغام ما تأئيد شد
...
لینک: http://www.rajanews.com/News/?30825
مصباح یزدی:امام فرمودند حدس شما صائب بود
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر